۱۳۹۳ فروردین ۱۹, سه‌شنبه

سیری در شعر «آرش کمانگیر» (37)

 
سیاوش کسرائی
(1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ وین)
آرش کمانگیر
(شنبه 23 اسفند 1337)
تحلیلی از شین میم شین

شما، ای قله های سرکش خاموش
که پیشانی به تندرهای سهم انگیز می سایید
که بر ایوان شب دارید، چشم انداز رؤیایی
که سیمین پایه های روز زرین را به روی شانه می آرید
که ابر ‌آتشین را در پناه خویش می گیرید،
غرور و سربلندی هم شما را باد!

·        آرش پس از تشریح خصال و صفات ستایش انگیز قله های سرکش خاموش ـ خواه به عنوان قله های واقعا موجود طبیعی و خواه به عنوان سمبل انسان های سربلند ـ دعائی و یا آرزوئی را در حق آنها بر زبان می راند:
·        آرش برای قله های سرکش خاموش، غرور و سربلندی آرزو می کند.
·        آرش درست همان سعادتی را برای قله ها آرزو می کند که خود با فدا کردن جان خود بدان جامه عمل خواهد پوشاند.

·        فرم فرمولبندی سیاوش بسیار دقیق و زیبا ست:

غرور و سربلندی هم شما را باد!

·        حرف «هم» در این مصراع واپسین این بند شعر حاکی از این حقیقت امر است:
·        آرش غرور و سربلندی را بر زیست طولانی تر، ولی ذلت بار و توأم با سر افکندگی ترجیح داده است.
·        این شیوه زیست ستایش انگیز توده و رهروان راه توده بوده است.
·        ژرفتر، بهتر و غنی تر از این «دعا»، اما «التماس دعای» آرش سیاوش است:

امیدم را برافرازید
چو پرچم ها که از باد سحرگاهان به سر دارید
غرورم را نگه دارید
بسان آن پلنگانی که در کوه و کمر دارید!

·        معنی تحت اللفظی:
·        پرچم امیدم را برافرازید، به همان سان که پرچم های خود را به مدد باد سحرگهان بر می افرازید!
·        غرورم را نگه دارید، به هان سان که پلنگانی را در کوه و کمر خویش نگه داشته اید!

1
امیدم را برافرازید!

·        آرش سیاوش امید را به مثابه پرچم به کار می برد و از قله های سرکش خاموش می خواهد که پرچم امید را برافراشته نگه دارند.

·        این اما به چه معنی است؟

2
·        تفکر تبیین یافته در این دعای آرش سیاوش، ادامه منطقی همان تفکری است که سیاوش از قول عمو نوروز قصه گو ـ پیشاپیش ـ نمایندگی کرده است:

زندگی آتشگهی دیرنده پا برجاست
گر بیفروزی اش، رقص شعله اش در هر کران پیدا ست
ورنه خاموش است و خاموشی گناه ما ست.

3
·        زندگی در قاموس سیاوش آتشگاهی از دیرباز پا برجا ست و شرط رقص شعله های شکوهمند آن، افروزش آن است.
·        زندگی میدان نبردی بی امان است و سوبژکت این نبرد، انسان طرفدار پیشرفت و زندگی است.

4
«زندگانی شعله می خواهد!»
صدا در داد، عمو نوروز.
شعله ها را هیمه باید، زندگی افروز!

·        برای تداوم نبرد به خاطر پیشرفت و زندگی هیمه ای از انسان های امیدمند لازم است و پرچم امید، پرچم این نبرد رهائی بخش است.
·        به همان سان که بدون پرچم نمی توان ضمن اعلام هویت خویش، به میدان نبرد پا نهاد، به همان سان نیز بدون امید نمی توان برای نبرد رهائی بخش توان لازم را داشت.

5
غرورم را نگه دارید
بسان آن پلنگانی که در کوه و کمر دارید!

·         دومین «التماس دعای» آرش سیاوش حفظ غرور او ست.
·        آرش از قله های سرکش خاموش می خواهد که امید و غروش حفظ کنند، نسل به نسل، سینه به سینه، زبان به زبان منتقل کنند تا رزم رهائی بخش آرش تداوم یابد.
·        وقتی از شعور عاطفی سخن می رود، منظور همین است.

6
غرورم را نگه دارید
بسان آن پلنگانی که در کوه و کمر دارید!

·        سیاوش برای استه تیزه کردن غرور انسانی دست به تصویرسازی هنرمندانه ی ستایش انگیزی می زند:
·        او غرور انسانی را با پلنگان کوه و کمر مقایسه می کند که سمبل غرور و سربلندی اند.
·        بدین طریق میان انسان و غرور و سربلندی انسانی در جامعه و جهان، همان رابطه ای برقرار می شود که میان طبیعت و پلنگ.
·        به همان سان که طبیعت بدون پلنگانش چیزی چشمگیر کم و کسر دارد، به همان سان نیز جامعه و جهان بدون انسان های مغرورش و انسان بدون غرور و سربلندی انسانی اش.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر