۱۳۹۲ اسفند ۲۳, جمعه

سیری در شعر «آرش کمانگیر» (32)


سیاوش کسرائی
(1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ وین)
آرش کمانگیر
(شنبه 23 اسفند 1337)
تحلیلی از شین میم شین

 هزاران چشم گویا و لب خاموش
مرا پیک امید خویش می داند

هزاران دست لرزان و دل پر جوش
گهی می گیردم، گه پیش می راند

پیش می آیم
دل و جان را به زیور های انسانی می آرایم
به نیرویی که دارد زندگی در چشم و در لبخند
نقاب از چهره ترس آفرین مرگ خواهم کند!»

·        ترجمه تحت اللفظی:
·        مرا هزاران چشم گویا و لب خاموش، چاوش امید خویش می دانند.
·         مرا هزاران دست لرزان و دل پرجوش گه می گیرند و گه پیش می رانند.
·        پیش می آیم.
·        دل و جان خود را به سجایای انسانی زینت می بخشم.
·        ببرکت نیروئی که زندگی در چشم و لبخند دارد، از چهره هراس انگیز مرگ نقاب برخواهم کند.

1
 گئورگی والینتینوویچ پله خانوف (1856 ـ 1918)
ژورنالیست و فیلسوف روس
او تجارب جنبش سوسیال ـ انقلابی (نارودنیکی) را با مارکسیسم پیوند داد.
لنین پله خانوف را پدر و یار تئوریکی خویش می دانست
پله خانوف و اکسلرود اولین کسانی بودند که به انتقاد از اکونومیسم برخاستند:
«ما مخالف تبلیغ و ترویج با انگیزه های اقتصادی نیستیم.
ما مخالف تبلیغ و ترویجی هستیم که رویاروئی اقتصادی میان کارگران و سرمایه داران را برای توسعه شعور سیاسی پرولتاریا درک نمی کند.»
پس از پیروزی انقلاب اکتبر 1917 به فینلند رفت
 و در اثر بیماری سل جهان را وداع گفت.
آثار:
چرنیشفسکی
آنارشیسم و سوسیالیسم
اشاراتی به تاریخ ماتریالیسم
1917 میان انقلاب و دموکراسی (مجموعه مقالات)
تاریخ از دیدگاه مونیستی
حقایق منطقی
اهمیت مطالعه تاریخ از نقطه نظر تحولات فکری
نقش شخصیت در تاریخ
مسائل اساسی مارکسیسم

هزاران چشم گویا و لب خاموش
مرا پیک امید خویش می داند

·        آرش در این بند شعر از رابطه خود با توده پرده برمی دارد:
·        به زبان فلسفی، آرش  از دیالک تیک شخصیت و تاریخ (پله خانوف)، از دیالک تیک قهرمان و توده پرده برمی دارد.

·        تبیین استه تیکی ـ تئوریکی ـ هنری دیالک تیک قهرمان و توده از سوی سیاوش جوان هم بسیار بغرنج و تأمل انگیز است و هم بسیار زیبا و شورانگیز.

2
هزاران چشم گویا و لب خاموش
مرا پیک امید خویش می داند

·        توده در این بند شعر در هیئت هیولائی نجیب و نگران تصور و تصویر می شود:
·        هیولائی نجیب و نگران با هزاران چشم و هزاران لب.
·        ما در اساطیر یونان با چنین هیولاهائی برخورد می کنیم، ولی نه در این فرم بکر و بدیع و نه در این چارچوب دیالک تیکی ژرف که سیاوش تصور و تصویر می کند.

3
هزاران چشم گویا و لب خاموش
مرا پیک امید خویش می داند

·        هزاران چشم هیولا در گویش اند و هزاران لب آن خاموش.
·        فونکسیون ها جا به جا شده اند.
·        لبانی که فونکسیون سخن گوئی دارند، خاموش اند و چشمانی که فونکسیون نگرش و خموشی دارند، گویا.
·        این شیوه تبیین مبتنی بر جا به جائی فونکسیون ها ست.

·        سیاوش برای این جا به جائی فونکسیون ها بی تردید دلیل و یا دلایلی دارد.

4
هزاران چشم گویا و لب خاموش
مرا پیک امید خویش می داند

·        ما برای کشف دلیل و یا دلایل سیاوش، به کشف شناخت افزار دیالک تیکی مناسب نیاز مبرم داریم.
·        اما کدامین شناخت افزار دیالک تیکی در این مورد بخصوص مناسب است؟
·        ما یکی از اقطاب دیالک تیکی را به نام نامیده ایم:
·        قطب فونکسیون را.
·        این خود کمک بزرگی است، برای کشف شناخت افزار دیالک تیکی مربوطه.
·        شناخت افزار دیالک تیکی خودویژه ای که  مفاهیم آن را احتمالا شخص شخیص مارکس در روند تألیف و تدوین  «سرمایه»، برای اثبات نظرات خود، کشف و فرمولبندی کرده است:
·        مجموعه مفهومی متشکل از «عنصر»، «ساختار»، «سیستم» و «فونکسیون» در رابطه با مقولات دیر آشنای «فرم» و «محتوا»  
·        ما از این  مفاهیم ضمنا به شناخت افزارهای دیالک تیکی زیر می رسیم:
·        دیالک تیک عنصر ـ ساختار ـ سیستم
·        دیالک تیک ساختار و فونکسیون  

·        حالا می تونیم به درک منظور سیاوش نایل آییم:

5
هزاران چشم گویا و لب خاموش
مرا پیک امید خویش می داند

·        سیاوش در این بیت، دیالک تیک ساختار و فونکسیون را به شکل دیالک تیک چشم و نگرش و دیالک تیک لب و گویش بسط و تعمیم می دهد.
·        ساختار سیسم چشم متناسب با نگرش و بینش است و ساختار سیستم لب متناسب با گویش است.
·        این ساختارها در طول تاریخ توسعه بشری تشکیل یافته اند.

·        سیاوش ولی بلافاصله چشم و لب را فونکسیون زدائی می کند:
·        بدین طریق و ترفند، فونکسیون چشم به لب انتقال می یابد و فونکسیون لب به چشم.
·        هیولای نجیب و نگران توده در این بیت شعر هزاران چشم گویا دارد و هزاران لبان خاموش.

·        اما چرا و به چه دلیل؟

6
·        شاید به دلیل نگرانی و دلهره و اضطراب عمیق.
·        ارگان های اندام انسانی در شرایط روحی و پسیکولوژیکی غیر عادی از انجام فونکسیون خاص خود در می مانند.
·        این حالت، شاید به این دلیل باشد که مغز بر پدیده بسیار مهمتر دیگری متمرکز می شود و از فونکسیون همیشگی خاص خود در زمینه هدایت ارگان ها شانه خالی می کند.
·        ارگانیسم در این شرایط خاص به حال خود رها می شود و ارگان ها از انجام فونکسیون همیشگی خود در می مانند.
·        سیاوش نیز بی شک قصد تبیین همین حقیقت امر روحی و روانی توده را دارد.

·        این اما به چه معنی است؟  
7
هزاران چشم گویا و لب خاموش
مرا پیک امید خویش می داند

·        پاسخ به این پرسش را سیاوش در مصراع دوم می دهد:
·        هیولای تاریخ ساز توده، یعنی خدای خاک و منبع لایزال نیرو و امید، اکنون  چشم امید به فردی (آرش، قهرمان، شخصیت) دوخته است.
·        این به معنی وارونگی دیالک تیک شخصیت و توده است:
·        اینجا هم فونکسیون ها جا به جا شده اند:
·        توده به جای چاوش امید آرش ها بودن در آرش، یعنی در فردی برگزیده از میان افراد خود، چاوش امید خویش را می بیند.
·        در همین جا به جائی فونکسیون ها از نقش بسیار مهم شخصیت در لحظات تاریخی خارق العاده پرده برمی افتد.
·        آنچه سیاوش در نهایت فروتنی توده ای می آموزد، چیزی جز لنینیسم ناب نیست.
·        شاید حتی بتوان به معنی توسعه، تکامل و تعمیق خلاق لنینیسم تلقی کرد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر