۱۳۹۲ بهمن ۱۶, چهارشنبه

سیری در شعر «آرش کمانگیر» (24)

 
سیاوش کسرائی
(1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ وین)

آرش کمانگیر
(شنبه 23 اسفند 1337)
تحلیلی از شین میم شین  

 کمکمک در اوج آمد، پچ پچ خفته
خلق چون بحری بر آشفته
به جوش آمد
خروشان شد
به موج افتاد
برش بگرفت و مردی ـ چون صدف ـ
 
از سینه بیرون داد:

·        معنی تحت اللفظی:
·        پچ پچ در گوشی و آرام خلق بتدریج اوج گرفت.
·        خلق بسان دریائی خشمگین به جوش آمد، خروشان شد، به موج افتاد و از صدف سینه خویش، دری بیرون داد.

1
کمکمک در اوج آمد، پچ پچ خفته

·        سیاوش اینجا برای تبیین منظور خویش، یکی از قوانین مهم دیالک تیک مارکسیستی ـ لنینیستی را به خدمت می گیرد، دیالک تیکی که نحوه توسعه (تکامل) چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای مادی و معنوی را توضیح می دهد و تنها ببرکت قوانینی از این دست، می توان به توضیح روند و روال توسعه از هر نوع، نایل آمد.
·        این قانون دیالک تیکی بطرز زیر فرمولبندی شده است:  

قانون گذار از تغییرات کمی به کیفی

·        پایه و اساس این قانون بر دیالک تیک کمیت و کیفیت استوار است و مقوله فلسفی مهم «حد» نقش بسیار مهمی در آن به عهده دارد.
·        روند عینی رشد و توسعه نیز همیشه و همه جا از همین قرار است:
·        تغییرات تدریجی، بی سر و صدا و آرام در هر چیز مادی و فکری و روحی و روانی پس از رسیدن به حد عینی معینی به جهشی به تحول کیفی آن چیز منجر می شود.
·        آن سان گه گذار از کیفیت کهنه به کیفیت نو صورت می گیرد.

2
کمکمک در اوج آمد، پچ پچ خفته
خلق چون بحری بر آشفته
به جوش آمد
خروشان شد
به موج افتاد

·        پچ پچ در گوشی خلق نیز بتدریج (کمکمک) اوج می گیرد (تغییر کمی) و پس از رسیدن به حد عینی معین به همهمه و هیاهو و غرش و خروش و توفان بدل می شود، یعنی تحول کیفی می یابد.
·        دیالک تیک کمیت و کیفیت همین است.
·        دیالک تیکی که از پل حد می گذرد، از پل حد عینی.

·        مثال کلاسیک در این زمینه، افزایش تدریجی دمای آب است که تحت فشار جو، پس از رسیدن به صد درجه سانتیگراد (حد عینی) تبخیر می شود (تحول کیفی):
·        آب مایع تغییر کییت می دهد و به بخار (گاز)  بدل می شود.         

3
 کمکمک در اوج آمد، پچ پچ خفته
خلق چون بحری بر آشفته
به جوش آمد
خروشان شد
به موج افتاد

·        سیاوش در سنت نیما، خلق را به دریا تشبیه می کند:
·        خلق واقعا هم دریاوش است:
·        خلق واقعا هم بسان دریا دیالک تیکی از آرامش و آشفتگی است.
·        دیالک تیکی از مهر و قهر است.
·        دیالک تیکی از بردباری و بی تابی است.
·        دیالک تیکی از سکون و جنبش است.
·        سکون و سکوت خلق در سنت دریا نمودین است و جنبش و جوش و  خروش خلق باز هم در سنت دریا، درونی است.

·        ولادیمیر لنین نماینده ی توده های مولد و زحمتکش در این زمینه تأملات عمیق و دقیقی داشته است.
·        یاد خروشانش به یاد باد!
·        ناظم حکمت نیز.

4
 برش بگرفت و مردی ـ چون صدف ـ
 از سینه بیرون داد

·        سیاوش برای تئوریزه کردن تشکیل شخصیت، سینه خلق دریاوش را به صدفی بزرگ تشبیه می کند، صدفی که در تکدانه ای را که در طول دهه ها در سینه پرورده است، در لحظه لازم بیرون می دهد.
·        دیالک تیک قهرمان و توده را بهتر از این نمی توان تبیین نمود و از نقش تعیین کننده توده بهتر از این نمی توان پرده برداشت.
·        در قاموس سیاوش، شخصیت و رهبر و قهرمان چیزی جز دری پرورش یافته در صدف سینه خلق دریاوش نیست.
·        نه کمتر و نه بیشتر!

·        و سیاوش خود یکی از این درهای بی همتا ست.
·        دری که ذره ذره جسم و روحش خلقی و توده ای است.

5
 «منم آرش!»
چنین آغاز کرد آن مرد با دشمن
«منم آرش سپاهی مردی آزاده
به تنها تیر ترکش آزمون تلخ تان را
اینک آماده»

·        این اوتوبیوگرافی موجز دری است که از صدف سینه توده بیرون آمده است:
·        دری به نام آرش از صنف سپاهیان و داوطلب برای اجرای آزمون دشمن با پرتاب تک تیری از ترکش و تیردانی.

6
مجوییدم نسب
فرزند رنج و کار
گریزان چون شهاب از شب
چو صبح آماده دیدار

·        این ادامه اوتوبیوگرافی و معرفی نامه آرش است:

الف
مجوییدم نسب

·        آرش پس از تشریح جایگاه اجتماعی خود، پس از تشریح نحوه تهیه نان سفره خود و خانواده خود، به تعیین صریح پایگاه طبقاتی خود می پردازد:
·        آرش اصل، نسب، شجره نامه و تبارنامه ندارد.
·        در رگان آرش حتی قطره ای خون آبی اشرافیت برده داری و فئودالی در جریان نیست.
·        جست و جوی نسب در آرش بیهوده است.

·        «تک تک سلول های آرش توده ای است!» (خسرو روزبه)  

ب
فرزند رنج و کار

·        آرش فرزند رنج و کار است.
·        یکی ز خیل بیشمار توده مولد و زحمتکش است.
·        آرش نه از طبقات اجتماعی ممتاز، بل از توده است.
·        قهرمان طراز نوین به همین می گویند.

ت
 گریزان چون شهاب از شب

·        آرش پس از تعیین پایگاه طبقاتی پرولتری و توده ای خویش، از ایدئولوژی خویش پرده برمی دارد:
·        آرش بسان شهاب در گریز مدام از شب و سیاهی است.
·        آرش (سیاوش)  بدین طریق، دیالک تیک ارتجاع و انقلاب را، به شکل دیالک تیک شب و شهاب بسط و تعمیم می دهد و خود را در هیئت شهاب شبگریز جزو سپاه انقلاب می داند.     

 پ
 چو صبح آماده دیدار

·        آرش شهاب شبگریز صبح جو ست.
·        آرزو و آرمان آرش جایگزینی شب با صبح است:
·        آرزو و آرمان آرش پیروزی انقلاب اجتماعی و غلبه بر ارتجاع است.
·        کردوکار آرش حمایت از کاروان ترقی بشری و پیشرفت اجتماعی است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر