۱۳۹۲ دی ۱۳, جمعه

دیالک تیک امام جمعه ها و نوچه ها (4)


چقدر کلمات معصوم اند
نیما امام جمعه (کوهبنانی)
(الف میم شیری)
سرچشمه:
مجله هفته
http://www.hafteh.de
تحلیلی از مسعود بهبودی
  
مهر مازانی
 چار چوب و فضای بحث آقای بهبودی و آقای شیری یا نیما کاملا متفاوت است
آقای بهبودی در چهار چوب انتقادی مارکسیستی – لنینیستی می ‌خواهد با گذشته برخورد کند و در این قالب با اینکه کمی‌ زیادی به در و دیوار زده ا‌ند کاملا حق دارند.
نقد استالین آن گونه که در نوشته های لوسوردو یا در کتاب “استلینیسم چیست” در همین مجله هفته یا تارنمای دایرة المعارف روشنگری آمده است چه با آن موافق باشیم یا نباشیم بیان یک نظر علمی‌ است که مخاطب آن مارکسیست لنینیست های دیگر است.

·        این فراز از کامنت شما را باید با اندکی دقت خواند و به طرز تفکر شما و نه فقط شما پی برد:

1
·        در قاموس شما مولد هر اثر مادی، هنری و یا فکری برای مشتری بخصوصی کالا تولید می کند:
·        آفتابه ای برای این و لولهنگی برای آن.
·        گروهی آن، گروهی این پسندند و سفارش دهند.
·        اتفاقا در همین مجله نقدی بر اثری از میلانی نوشته شده که همین طرز تفکر شما را نمایندگی می کند.
·        بزعم منتقد، میلانی ـ بسان امام جمعه و لوسوردو ـ برای مخاطب بخصوصی می نویسد و نه برای عموم.

·        این اما به چه معنی است؟

2
·        این بدان معنی است که آثار مادی، هنری و یا فکری در گذر از گردنه دیالک تیک خودپوئی و آگاهی تولید نمی شوند.
·        بلکه بسته به سفارش مشتری و بنا بر سلایق و علایق او سر هم بندی می شوند:
·        مثلا آفتابه ای به وزن فلان، طول و عرض و ارتفاع بهمان با رنگ و جنس و ساختار معین تولید می شود.
·        این به معنی تولید مکانیکی کالاهای مادی، هنری و فکری خواهد بود.
·        یعنی نویسنده هر مطلب به عنوان مثال، بسته به مخاطب خود فاکت های عینی را بطور دلبخواهی مانی پولیزه خواهد کرد، چه بسا حقایق مبرهنی را سرپوش خواهد نهاد و حقایق حتی نیم بند و مخدوش و دمبریده را ترمیم خواهد نمود و به عنوان وحی منزل تحویل مخاطب خواهد داد.

·        این اما به چه معنی است؟

3
·        این بدان معنی است که حقیقت عینی برای مولد مورد نظر پشیزی حتی ارزش ندارد:
·        این بدان معنی است که مولد مورد نظر برده سرسپرده ی مشتری (مخاطب) است:
·        یعنی عملا کالائی را تولید می کند که فونکسیون آن برای خودش اگال (یکسان) است:
·        یعنی برای او فرقی نمی کند که مشتری خواهان سم مهلک باشد و یا نوشدارو:

الف
·        اگر مخاطب امام جمعه و یا لوسوردو بورژوائی باشد، کالای نظری او متناسب با علایق و سلایق بورژوا خواهد بود.
·        یعنی مثلا استالینیسم به مثابه مکتبی بورژواپسند مانی پولیزه خواهد شد.  

ب
·        اما اگر مخاطب امام جمعه و یا لوسوردو کمونیستی باشد، کالای نظری او باب میل کمونیستی سر هم بندی خواهد شد.

4
·        تعیین کننده ی فرم و محتوای اثر مورد نظر در تحلیل نهائی  نه خود مولد، بلکه مخاطب خواهد بود.
·        نتیجتا تنها چیزی که در حاشیه خواهد ماند، حقیقت عینی خواهد بود.
·        یعنی خواننده با انبوهی از «حقایق»  کاذب و در بهترین حالت، نیمبند مواجه خواهد شد.

·        این اما به چه معنی است؟

الف
·        این بلحاظ معرفتی ـ نظری (تئوری شناخت) و اخلاقی به معنی بر تخت نشاندن پراگماتیسم خواهد بود:
·        بنابر منطق مکتب امپریالیستی ـ امریکائی پراگماتیسم، حقیقت آن حکم، نظر، عمل و چیزی است که برای سوبژکت معینی مفید و سودمند باشد.  
·        عینیت حقیقت در قاموس پراگماتیسم، کشک است.

·        مراجعه کنید به  پراگماتیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری


ب
·        این از سوی دیگر بیانگر درک استالینیستی از تولید مادی، هنری و فکری، نظری و کلا ایدئولوژیکی است.
·        کالا بطور کلی باید خادم منافع لحظه ای قدرت و یا هیئت حاکمه و یا چه بسا حتی پیشوا و رهبر باشد.

·        بدین طریق حقیقت عینی نه تنها از عینت خویش تهی می شود، بلکه بسته به منافع سوبژکت مورد نظر تعریف و عملا تحریف می شود.
·        حقیقت آن می شود که هیئت حاکمه، امام، امام جمعه،  پیشوا، رهبر و قلدر اراده می کند. 

·        این چیزی جز سلاخی حقیقت عینی نیست و با روح حقیقت پرست مارکسیسم ـ لنینیسم در تضاد آشکار قرار دارد.

 مثال

·        مثال روشن ـ اگر جای دوری نرویم ـ همین اثر «هنری» باسمه ای تهوع انگیزی است که همین نامه امام جمعه به حسن مرتضوی را «مزین»  کرده است.
·        میان پیشوا و یا رهبر و توده نه رابطه سگ و خلق (ستارخان)، بلکه رابطه امام و امت است، رابطه ارباب و نوچه است، رابطه برده دار و برده است.

·        حالا حتما حریفی خواهد گفت:
·        «برده که با اینهمه دلباختگی و شیفتگی به برده دار عشق نمی ورزد:
·        برده هر چی هم باشد، مازوخیست که نیست!»   

5
·        آره.
·        بظاهر حق با حریف است.
·        ولی فقط بظاهر، حق با حریف است و نه در واقع.

·        برای درک ایدئولوژی نظامات وارونه و پا در هوا باید با ایدئولوژی بنده داری ـ فئودالی در قرون وسطی آشنا شد.
·        باید با مقوله عشق در قاموس سعدی و بویژه حافظ آشنا شد.

·        در نظامات اجتماعی مبتنی بر نابرابری، به عبارت دقیقتر در نظامات اجتماعی مبتنی بر وارونگی دیالک تیک شخصیت و تاریخ، رهبر و توده، دیالک تیک عاشق و معشوق به شکل دیالک تیک مازوخیست و سادیست، قربانی قربان صدقه گو و جلاد بی رحم و خونریز بسط و تعمیم می یابد و از محتوای طبیعی خویش تخلیه می شود:

6

·        بگذارید از شیخ شیراز نمونه ای ذکر کنیم، مشتی از خرواری:

سعدی
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 83 ـ 84.  )  

·        یکی شاهدی (معشوق نر)  در سمرقند داشت
·        که گفتی به جای سمر، قند داشت

·        تعالی الله از حسن تا غایتی
·        که پنداری از رحمت است، آیتی

·        نظر کردی این دوست در وی نهفت
·        نگه کرد باری به تندی و گفت:
·        که ای خیره سر، چند پوئی پی ام
·        ندانی که من مرغ دامت نی ام؟

·        گرت بار دیگر ببینم، به تیغ
·        چو دشمن ببرم سرت، بی دریغ

·        کسی گفتش :
·        «اکنون سر خویش گیر
·        از این سهلتر مطلبی پیش گیر!»

·        چو مفتون صادق ملامت شنید
·        به درد، از درون ناله ای بر کشید:
·        که بگذار تا زخم تیغ هلاک
·        بغلتاندم لاشه در خون و خاک

·        نمی بینم از خاک کویش گریز
·        به بیداد، گو: «آبرویم بریز!»

·        مرا توبه فرمائی، ای خود پرست
·        تو را توبه ز این گفتن، اولی تر است.

7
·        روانشناسی برده در نظامات مبتنی بر نابرابری و وارونه همین است که شیخ شیراز تصور و تصویر می کند.
·        کمونیسم اما نه جامعه برده وارگی و زباله وارگی توده و جلال و جبروت پیشوا و رهبر، بلکه جامعه برابری بی چون و چرای همه اعضای جامعه است:
·        جامعه مبتنی بر تقسیم اجتماعی کار است:
·        یکی آن می کند و دیگری این و همه با هم برابرند.

·        انچه خدشه ناپذیر می ماند، خودمختاری خلق است، استقلال نظری و عملی خلق است.
·        کمونیسم جامعه فرمانفرمائی حقیقی توده ها ست.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر