۱۳۹۲ آذر ۲۸, پنجشنبه

سیری در شعر «آرش کمانگیر» (4)


سیاوش کسرائی
(1305 ـ 1374) 
(اصفهان ـ وین)
آرش کمانگیر
(شنبه 23 اسفند 1337)
تحلیلی از شین میم شین

برف می بارد
برف می بارد به روی خار و خاراسنگ
کوه ها خاموش
دره ها دلتنگ
راه ها چشم انتظار کاروانی با صدای زنگ

·        معنی تحت اللفظی:
·        برف می بارد به روی سنگ خارا و خار.
·        کوه ها خاموش، دره ها دلتگ و راه ها چشم به راه کاروانی با صدای زنگ اند.

1
·        سیاوش در این بند آغازین حماسه آرش، محیط وقوع حماسه را بسان فیلمی رئالیستی از برابر چشمان خواننده و شنونده می گذراند.
·        همه چیز محیط زیست از برف تا کوه، از دره تا راه از شرنگ سکوت لبریزند، سکوتی گورستانی، سکوتی تو در تو، عمیق و ژرف.
·        سیاوش اما نه شاعر یأس و سکون و مرثیه و عزا، بلکه سلحشوری حماسه سرا ست.

2
برف می بارد
برف می بارد به روی خار و خاراسنگ
کوه ها خاموش

·        به همین دلیل خاموشی کوه ها یادآور خاموشی پیران خردمند خوداندیش است، به قصد بررسی ماضی و پی افکندن طرحی نو برای مضارع.

·        حتما حریفی خواهد پرسید که به چه دلیل ما به این نتیجه می رسیم؟

·        پاسخ به این پرسش حریف را سیاوش بلافاصله می دهد:

3
دره ها دلتنگ

·        همه چیز در این بند آغازین حماسه اسطوره واره است:
·        کوه ها به پیران قوم شبیه اند:
·        پیران اندیشنده، راه و راه حل جو و راهیاب و راه حل یاب!
·        دره های بسان توده دلتنگ اند از تأمل عمیق پیران مو سپید، در هیئت کوه ها:
·        پیران قوم بسان کوه های سرافراز صبور و استوار و خاموش و اندیشنده، و ضمنا نیوشنده و پژواکنده.

4
راه ها چشم انتظار کاروانی با صدای زنگ

·        راه ها نیز نه راه های معمولی در اشعار شعرای طبقات ارتجاعی، بلکه راه هائی سرشته به اندیشه، خوش بینی و امید انقلابی، مجهز به زره تئوری علمی و انقلابی اند.
·        درست به همین دلیل منتظرند.
·        اما نه منتظرانی منفعل و علیل.
·        منتظران کاروان توده ها، کاروانی زنده و پویا، رزمنده و انقلابی:
·        با صدای زنگ:
·        خروشان و آوازه خوان.
·        لبریز از شعر و شعور و شعار!

بر نمی شد گر ز بام کلبه ها دودی
یا که سوسوی چراغی، گر پیامی مان نمی آورد،
رد پا ها گر نمی افتاد روی جاده ها لغزان،
ما چه می کردیم در کولاک دل آشفته دمسرد؟

·        معنی تحت اللفظی:
·        اگر از بام خانه ها دودی برنمی خاست، اگر سوسوی چراغی پیام نمی آورد، اگر رد پا ها بر روی جاده های لغزان نمی افتاد، در این توفان دمسرد دلپریشنده چه می کردیم؟

1


·        سیاوش به هنگام سرودن این حماسه 32 سال بیشتر نداشته است.
·        اما علیرغم آن فیلسوفی تمام عیار است.
·        وقتی حریفی سیاوش را به تصادفی دیده بود، 55 ساله بود ولی سی و پنج ساله می نمود.
·        به روایت حریف، سیاوش به تقلید از رضا شلتوکی می گفت:
·        «ما همچنان و هنوز 25 ساله ایم.» 

·        25 ساله هم می نمود:
·        جوان و پویا و گویا و کوشا و رهسپر و رهنما

2
بر نمی شد گر ز بام کلبه ها دودی
یا که سوسوی چراغی، گر پیامی مان نمی آورد،
رد پا ها گر نمی افتاد روی جاده ها لغزان،
ما چه می کردیم در کولاک دل آشفته دمسرد؟

·        سیاوش در این بند حماسه، چندین شناخت افزار دیالک تیکی رهگشا را بسط و تعمیم می دهد:

الف
 بر نمی شد گر ز بام کلبه ها دودی
ما چه می کردیم در کولاک دل آشفته دمسرد؟

·        اولا دیالک تیک نشانه و رهائی را در سنت نیما به شکل دیالک تیک دود کلبه ها و رهائی از کولاک بسط و تعمیم می دهد.
·        نشان و نشانه از مقولات فلسفی اصلی در فلسفه نیما ست.

·        اما چه رابطه ای میان دود و رهائی از کولاک وجود دارد؟

·        احتمالا به این دلیل که دود کلبه نشانی از وجود کلبه مسکونی به مثابه پناهگاهی است:
·        پناهگاهی از گزند برف و بوران و سرما و یخبندان و مرگ!

ب
یا که سوسوی چراغی، گر پیامی مان نمی آورد،
ما چه می کردیم در کولاک دل آشفته دمسرد؟

·        ثانیا سیاوش دیالک تیک نشانه و رهائی را به شکل دیالک تیک سوسوی چراغ و رهائی از کولاک بسط و تعمیم می دهد.
·        باز هم به همان دلیل ذکر شده در بالا:
·        سوسوی چراغ هم سمبل امید است و هم نشانه اجتماع، همبود و   آبادی است:
·        سوسوی چراغ پل پیوند میان فرد و جامعه است.
·        پل گذار از تنهائی به همبائی است.
·        پل گذار از خطر یأس آمیز مرگ در چنگ توفان به رهائی در دامان امن و مطمئن جامعه و همبود است.

ت
رد پا ها گر نمی افتاد روی جاده ها لغزان،
ما چه می کردیم در کولاک دل آشفته دمسرد؟

·        ثالثا سیاوش دیالک تیک نشانه و رهائی را به شکل دیالک تیک رد پا و رهائی از کولاک بسط و تعمیم می دهد.
·        همین دیالک تیک در فلسفه نیما به شکل بسیار بغرنجی مطرح شده است.

·        دیالک تیک نشانه ـ راه ـ مقصد را سیاوش در سنت نیما، اما در پله فلسفی بمراتب متعالی تر از نیما به شکل دیالک تیک ردپاها ـ رهیابی ـ رهائی بسط و تعمیم می دهد و ضمنا رد پاها را به مثابه پل پیوند میان نسل ها تجسم می بخشد.

·        سیاوش علاوه بر اینها همه، از مخاطره آمیز بودن راه رهائی پرده برمی دارد:
·        به همین دلیل از جاده های لغران سخن می گوید.

پ
·        مفهوم «جاده های لغزان» اما ضمنا حاوی معانی دیگری است:
·        در این مفهوم نوعی هشدار شاعر توده ها گنجانده شده است:
·        جاده های زندگی مخاطره آمیزند و رهرو هر لحظه می تواند لیز بخورد و زمین بخورد:
·        هر لحظه می تواند زخم بردارد.
·        مورد توهین و تحقیر و شکنجه و آزار قرار گیرد، منحرف شود و از پا در آید.

·        به همین دلیل رد پاها نه فقط رهنماینده، بلکه ضمنا قوت قلب دهنده اند.
·        سرمشق واره اند.
·        رد پاها تصاویر لایزال استیل زندگی و شیوه زیست اند.   

ادامه دارد.

۱ نظر: