۱۳۹۲ آذر ۱۳, چهارشنبه

سیری در تراژدی مهره سرخ (41) (بخش آخر)

 
اثری از سیاوش کسرائی 
 شین میم شین


سهراب
در چشم و لب تراوش شادی
در چنگ می فشارد بازوبند
آرام می نشیند، می لغزد، می خسبد
بر پهنه کتاب
چون سایه ای سبک
قویی به روی آب

اما حکیم
اشک نگین کرده در نگاه
آهسته
آنچنان که یکی طفل خفته را
بردارد از زمین و در آغوش بفشرد،
بندد دو بال دفتر از هم گشوده را
ـ افشان ز چشم، شبنم سرخی به برگ ها ـ

در چشم نیمروز
بر دشت می رود
اسبی خمیده گردن
لخت، بی لگام
چون مهره ای نشسته به بازوی آسمان
خورشید سرخ فام
پایان

·         معنی تحت اللفظی:
·        سهراب ـ با اشک شادی در چشم و با لبخند شادی بر لب  ـ در حالیکه بازوبند را در چنگ می فشارد، بسان سایه ای  سبک، به آرامی در سفینه شاهنامه گشوده می نشیند و آدمی را به یاد قوئی نشسته بر روی آب  می اندازد.
·        حکیم اما ـ اشک در چشم ـ دو بال گشوده شهنامه را در حالیکه اشک خون آلود بر اوراق آن می ریزد، می بندد، به همان سان که مادر و یا پدری طفل خفته در تشکی را بر می دارد و در آغوش می فشارد.
·        در پهنه چشم سیستان، اسبی بی زین و بی برگ و بی لگام با گردنی خمیده ـ سرافکنده ـ  می رود.
·        خورشید بسان مهره سرخی بر بازوی آسمان نشسته است.

·        این بند پایانی تراژدی مهره سرخ ـ یادگار حکیم سرخ پرولتاریا ـ  است.

1
سهراب
در چشم و لب تراوش شادی
در چنگ می فشارد بازوبند
آرام می نشیند، می لغزد، می خسبد
بر پهنه کتاب
چون سایه ای سبک
قویی به روی آب

·        سیاوش در این بند شعر، سهراب را و وضع روحی و روانی او را در نهایت ایجاز تشریح می کند:
·        سهراب بشدت تحت تأثیر نظرات حکیم طوس قرار گرفته است.
·        اشک شادی در چشم او و لبخند رضایت بر لبانش حاکی از همین تأثیر است.

·        اما چرا و به چه دلیل؟

2
·        سیاوش در این نکته به احتمال قوی پسیکولوژی بشری را به تشریح می نشیند:
·        اشتباه کردن یک طرف قضیه است و وقوف به علل اشتباه و جمعبندی فلسفی و نتیجه گیری از آن، طرف دیگر قضیه است.
·        تنها در این صورت است که بنی بشر به چندین جراحت روانی آزارنده مرهم می نهد:

الف
·        اولا با خاطری آرام می میرد.
·        وقوف به علل اشتباه خود به سوبژکت مربوطه (سهراب)  آرامش روانی می بخشد.

ب
·        ثانیا کشف علل اشتباهات و درس گیری از آن و ثبت درس یاد شده در حافظه تاریخ به زندگی سوبژکت معنی می بخشد:
·        چون او در این صورت دیگر فکر نمی کند که زندگی و کار و پیکار دشوارش بیهوده بوده است.
·        خود این مسئله یکی از دلایل اصلی شادی و رضایت خاطر سهراب می تواند باشد.

ت
·        درس عبرت گرفتن از اشتباهات به کرد و کار بظاهر منفی و مخرب سوبژکت (سهراب)، محتوای مثبت، سازنده و بارآور می بخشد:
·        می توان گفت که کرد و کار او را بلحاظ نتیجه نهائی وارونه می سازد:
·        کرد و کار اشتباه آمیز را به کرد و کاری بالقوه ثمربخش برای نسل های آتی مبدل می سازد.

3
·        تردیدی نیست که سهراب بخشی از کاراکتر خود سیاوش به مثابه سوبژکت انقلابی است.
·        تردید اما در این است که آیا خود سیاوش به هنگام مرگ «در چشم و لب تراوش شادی» داشته است و یا نه.
·        در غیر این صورت شبح سرخ میهن ما به زبان شکسپیر (هملت)  در «عالم اشباح» همچنان و هنوز از آرامش ابدی محروم خواهد بود.

·        شاید منظور سیاوش از مفهوم «پایان یکه خواهی و پیروز پروری» انتقاد از کیش شخصیت در حزب توده نیز بوده است:
·        کیش شخصیت در هر حزب و سازمان، دیالک تیک رهبری و توده حزبی را به شکل دوئالیسم همه چیز و هیچ، همه کاره و هیچکاره بسط و تعمیم می دهد و تخریب می کند:
·        حزب طبقه را به سربازخانه ای تنزل می دهد و سلسله مراتب سربازخانه ای را در آن رایج می سازد:
·        کیش شخصیت از طبقه و توده و توده حزبی تفاله می سازد و در و دروازه به روی اشتباهات جبران نایذیر می گشاید.  

4
در چنگ می فشارد بازوبند

·        فشردن بازوبند در چنگ از سوی سهراب تأییدی بر صحت حدس و گمان ما ست:
·        به زبان شکسپیر، روح سهراب پس از شنیدن تئوری حکیم طوس از قفس تن بدر می زند و در کالبد سوبژکت انقلابی فردا حلول می کند، با درس های گرانبهائی در حافظه از کرد و کار دیروز خویش.

5
آرام می نشیند، می لغزد، می خسبد
بر پهنه کتاب
چون سایه ای سبک
قویی به روی آب

·        نشست آرام، لغزش و خفت سهراب بر آرامش روحی و روانی او دلالت دارد:
·        او در تمامت طول گفتگو با حکیم طوس در صفحات شاهنامه ی گشوده ایستاده بود.
·        از خشم می خروشید، کف بر لب پرخاش می کرد و دلیلی بر خطای مرگبار خود می جست.
·        سهراب پس از جذب و هضم تئوری حکیم طوس، پس از نفوذ تئوری در روح، آرامش روحی و روانی کسب می کند و بسان کودکی لبریز از شادی، بر گهواره شهنامه می نشیند، می غلتد و می خسبد.
·        تصور و تصویر سیاوش از این حالت فوق العاده زیبا و پرمعنا ست:

 الف

·        بسان سایه ای سبک که تجسم تخلیه پرخاش و خشم و رهائی از سنگینی سرگیجه و سردرگمی است!

ب

·        بسان قوئی بر روی آب که تجسم آرامش ایدئال است.

6
اما حکیم
اشک نگین کرده در نگاه
آهسته
آنچنان که یکی طفل خفته را
بردارد از زمین و در آغوش بفشرد،
بندد دو بال دفتر از هم گشوده را
افشان ز چشم، شبنم سرخی به برگ ها

·        حکیم اما بر خلاف سهراب اندوهگین است.

·        چرا و به چه دلیل؟
·        چرا باید کسی که با مواعظ خود شوریده ای را آرامش می بخشد و شاد می سازد، خود غمگین باشد و خون بگرید؟

7
·        سیاوش در این بند شعر نحوه تشکیل آثار هنری را نشان خواننده می دهد:
·        تراژدی سهراب و رستم نه به میل فردوسی، بلکه برعکس، بر خلاف میل و اشتیاق و آرزوی او تحریر می یابد.
·        یعنی از سوی جبر عینی هستی اجتماعی دیکته می شود.
·        در دیالک تیک جبر و اختیار، نقش تعیین کننده از آن جبر است.

 لئو تولستوی (1828 ـ 1910)
نویسنده روس
نویسنده رمان های رئالیستی
آثار مهم:
جنگ و صلح
آنا کارینینا

·        همین واکنش را لئو تولستوی در رابطه با رمان بزرگ خود تحت عنوان «جنگ و صلح» داشته است.
·        مرگ قهرمان رمان نه به میل او، بلکه به فرمان جبر تاریخ صورت گرفته است.
·        و گرنه خود خون می گریسته است.    

7
در چشم نیمروز
بر دشت می رود
اسبی خمیده گردن
لخت، بی لگام

·        سیاوش سیستان را به اندامی زنده تشبیه می کند که در چشمش تراژدی خونین قوام می یابد.
·        اسب سهراب سرافکنده و مغموم بی زین و بی برگ و بی لگام در پهنه چشم سیستان پیش می رود.
·        حتی اسب از تأثرات تراژیک مصون نمانده است. 

8

 چون مهره ای نشسته به بازوی آسمان
خورشید سرخ فام
پایان

·        سیاوش در این بیت پایانی شعر آسمان را اسطوره واره می سازد:
·        آسمان بسان یلی تصور و تصویر می شود که بر بازویش مهره سرخی در هیئت خورشیدی سرخفام نشسته است.

·        این اما به چه معنی است؟

·        چگونه می توان حتی اسب را متأثر از فاجعه نمودار ساخت، ولی آسمان را به پهلوانی تشبیه کرد که مهره سرخ امانتی از جنس خورشید فروزان لایزال بر بازو بسته است؟

·        مرزبندی سیاوش کسرائی با گله شعرای طبقات اجتماعی واپسین همین جا ست:
·        خوش بینی تاریخی امری طبقاتی است.

·        سیاوش به مثابه حکیم پرولتاریا فقط می تواند به آینده نظر داشته باشد و خوشبین باشد.
·        هر شکستی در قاموس نمایندگان طبقات انقلابی پله ای اجتناب ناپذیر در نردبان ترقی و تعالی است.

پایان
چهارم دسامبر 2013

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر