۱۳۹۲ آذر ۱۱, دوشنبه

سیری در تراژدی مهره سرخ (40)

 
اثری از سیاوش کسرائی 
 شین میم شین

با اندکی درنگ
رو می کند حکیم به سهراب
سر می دهد صدا:
«اینک دمی ز پنجره صبحدم ببین
بر بحر
آنچه را که روان است
آن جاودان سفینه که سرگردان
با بار مهره های امانت
بگشاده بادبان
بر روی آب های جهان است

گر نیک، اگر که بد
گر دلشکن، اگر که دل آرا ست،
گهواره شما، پیشینه شما
غمنامه و سرود و ستمنامه شما
زرنامه خرد، عطش داد، عطر عشق
شهنامه شما و نسبنامه شما ست

خوش سیر می کند
بر شهرهای دیده و دل های بی شمار
باشد که عاقبت
در ساحل سلامت
صاحبدلان بر او بگشایند بندری
تا بار خود فرو نهد، آنجا کند قرار!»

·        معنی تحت اللفظی:
·        حکیم پس از اندکی درنگ رو به سهراب می کند و می گوید:
·        «اکنون از پنجره صبحدم آنچه را که بر بحر روان است، ببین.
·        سفینه جاودانه را بنگر که باری از مهره های امانت دارد و گشاده بادبان بر روی آب های جهان روان است.
·        بی اعتنا به اینکه این سفینه خوب و یا بد، دلشکن و یا دل آرا باشد، گهواره و سابقه و غمنامه و سرود و ستمنامه شما ست.
·        زرنامه خرد است.
·        عطش داد است.
·        عطر عشق است.
·        شهنامه شما و تبارنامه شما ست.
·        بر شهر های چشم ها و دل های بیشمار سیر خوشی دارد، این سفینه.
·        تا بالاخره در ساحل امنی، دلاوران پارسا بر آن بندری بگشایند و سفینه در آنجا بار اندازد و قرار گیرد.»

·        تراژدی رفته رفته به پایان خود نزدیک می شود و سیاوش کلام واپسین خود را بسان دانه های مروارید غلطان پشت سر هم ردیف می کند و در هیئت گردن بندی بر گردن ضمیر خواننده و شنونده می بندد:

1
«اینک دمی ز پنجره صبحدم ببین
بر بحر
آنچه را که روان است
آن جاودان سفینه که سرگردان
با بار مهره های امانت
بگشاده بادبان
بر روی آب های جهان است.

·        سیاوش در بند قبلی شعر، بحر سپیده دم را در انتهای دشت تصور و تصویر کرده بود که موجی از نور بر صخره های تیره ساحل (افق) می کوبد:

در انتهای دشت
بحر سپیده دم
موجی ز نور بر افق تیره می کشد

·        اکنون همان تصویر را پی می گیرد و از سهراب می خواهد که از پنجره صبحدم به بحر سحر نظر کند و سفینه ای را ببیند که با باری از مهره های سرخ روان است.
·        این بند شعر باید تجزیه و سپس تحلیل شود تا شاید اندکی از اندیشه و دانش نهفته در آن کشف شود:

2

 آن جاودان سفینه که سرگردان
با بار مهره های امانت
بگشاده بادبان
بر روی آب های جهان است.

·        منظور سیاوش از سفینه جاودان چیست؟
·        چرا سفینه به صفت جاودان مزین می شود؟
·        چرا مهره های سرخ امانت تلقی می شوند؟
·        چرا سفینه نه بر آب های میهنی و ملی، بلکه بر آب های جهانی و بین المللی روان است؟

3
آن جاودان سفینه که سرگردان
با بار مهره های امانت
بگشاده بادبان
بر روی آب های جهان است.

·        شاید منظور سیاوش از مفهوم «سفینه جاودان»، سمبلی بر مفهوم «رهایش بشری» باشد که در فرم های گوناگون بسط و تعمیم می یابد:
·        مبارزه ای که با نبرد بنی بشر بر ضد قوای طبیعی آغاز شده، بعد فرم مبارزه طبقاتی به خود گرفته که بزعم کلاسیک های مارکسیسم ـ لنینیسم لکوموتیو تاریخ است.
·        فقط در این صورت می توان بدان صفت جاودان داد.
·        این سفینه رهایش بشری است که در آب های جهان روان است:
·        حد و سرحد ملی نمی شناسد.
·        دیالک تیکی از ملی و بین المللی، میهنی و جهانی، محلی و تمامارضی، خاص و عام است.

4
با بار مهره های امانت

·        مهره های سرخ بار اصلی سفینه رهایش بشری است:
·        جهان بینی به مثابه تقطیر تجربه و دانش بشریت در طول تاریخ حمل می شود.
·        مهره های سرخ به مثابه تجسم مادی جهان بینی امانتی است تا از آن خود شود، توسعه داده شود و به نسل های آتی سپرده شود.


5
گر نیک، اگر که بد
گر دلشکن، اگر که دل آرا ست،
گهواره شما، پیشینه شما
غمنامه و سرود و ستمنامه شما
زرنامه خرد، عطش داد، عطر عشق
شهنامه شما و نسبنامه شما ست.

·        سفینه رهایش بشری اکنون تعریف استه تیکی ـ تئوریکی ـ هنری می شود:
·        هرچه باشد، زیبا و زشت، نفرت انگیز و دالارا، گهواره بشریت بوده است و خواهد بود:

الف
گهواره شما

·        سفینه رهایش بشری گاهواره و پرورشگاه دیالک تیکی بشریت بوده است.
·        سفینه همیشه یادآور گهواره است.
·        سفینه اما ضمنا همیشه در کشاکش با امواج سهمگین دریا ست.
·        هر سفر سفینه ای دشوار و مخاطره آمیز است.
·        هر وجبی از راه دیالک تیکی از بیم و امید، مقاومت و مبارزه، مرگ و زندگی است.
·        بهتر از این نمی توان بیم و امید، مقاومت و مبارزه دمبدم بشریت در مقابل قوای طبیعی و اجتماعی را تصور و تصویر کرد.

ب
پیشینه شما 

·        سفینه رهایش بشری تجسم مادی سابقه تاریخی بشریت است:
·        حاوی و حامل تجارب تلخ و شیرین و دانش گردآمده نسل های متوالی است.
·        آئینه تاریخ بشری نمای تمامعیار است.
·        مهره های امانت تبلور و تجسم مادی همین مبارزه رهائی بخش طولانی و تمامتاریخی اند.

ت
غمنامه و سرود و ستمنامه شما

·        سفینه روان بر آب های جهان تجسم مادی سیر و سرگذشت سرشته به غم و سرود و ستم بشریت است.

پ
زرنامه خرد

·        سفینه روان بر آب های جهان خردنامه ای است که بر اوراق زرین نقش بسته است.
·        تجسم تئوری به محک پراتیک خورده و اثبات گشته است.

ث
عطش داد، عطر عشق

·        سفینه حامل مهره های سرخ تجسم عطش بشریت به عدالت و داد است:
·        سیر و سرگذشت مبارزه بشریت بر ضد بیداد است.
·        درست به همین دلیل سرشته به عطر عشق است:
·        عشق به همنوع و عشق به رهائی بشریت از انقیاد طبیعی و اجتماعی

ج
شهنامه شما و نسبنامه شما ست

·        سفینه سرگردان در بحر سپیده دم تجسم داستان های دیرین بشری، شجره نامه و تبارنامه بشریت زحمتکش است.

6
خوش سیر می کند
بر شهرهای دیده و دل های بی شمار
باشد که عاقبت
در ساحل سلامت
صاحبدلان بر او بگشایند بندری
تا بار خود فرو نهد، آنجا کند قرار!

·        سفینه رهایش بشری اما بی هدف و آماج نیست.
·        در جست و جوی بندری است، بندری که پارسایان دلاور در ساحل سلامت بر آن بگشایند تا بار خویش از مهره های امانت فرو نهد و در آنجا قرار گیرد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر