۱۳۹۲ آذر ۱۰, یکشنبه

سیری در تراژدی مهره سرخ (39)

 
اثری از سیاوش کسرائی 
 شین میم شین
  
در انتهای دشت
بحر سپیده دم
موجی ز نور بر افق تیره می کشد
نجوا کنان
حکیم می اندیشد:
«بر دفتری چنان
جنگیده ام بسی
نه به شمشیر
با قلم
هر واژه ای براده جان بود
جان سوده ام به کار
گفتم، هر آنچه بود با خرد روز سازگار

بدرود تلخ من
با تهمتن به چاه
پایان یکه خواهی و پیروز پروری
بدرود با هزاره افسانه وار بود
پایان ناگزیر
سرآغاز
بر دفتر گشوده این روزگار بود.»

·        معنی تحت اللفظی:
·        در انتهای دشت، سپیده دم بسان بحری، موجی از نور بر افق تیره می کوبد.
·        حکیم نجواکنان می اندیشد:
·        «در میدان کتابی از این دست، به شمشیر قلم جنگیده ام.
·        هر واژه ای ذره ای از جان بوده است.
·        در روند این جنگ به سایش جان پرداخته ام.
·        هر آنچه که خرد روزگار ایجاب می کرد، بر زبان رانده ام.
·        بدرود فرزند تند خوی من!
·        گرفتار ماندن رستم در چاه، به معنی پایان دوران یکه خواهی و پیروز پروری است.
·        به معنی پایان هزاره افسانه وار است.
·        پایانی اجتناب ناپذیر و همزمان، سر آغازی جدید بر دفتر روزگار.»

·        این بند شعر سیاوش سرشار از فلسفه (خرد) و تئوری است:
·        مارکسیسم ـ لنینیسم همین است.
·        عظمت فکری و تئوریکی حکیم توده ها در همین بند شعر بروشنی تام و تمام نمودار می گردد:  

1
در انتهای دشت
بحر سپیده دم
موجی ز نور بر افق تیره می کشد

·        سیاوش سپیده دم را به دریائی مواج تشبیه می کند که موجی از نور بر صخره های تیره ساحل (افق) می کوبد.
·        او ضمنا محیطی را به خاطر خواننده خطور می دهد که حکیم طوس با سهراب ایستاده در کتاب گشوده شاهنامه در گفتگو ست:
2
نجوا کنان
حکیم می اندیشد:
«بر دفتری چنان
جنگیده ام بسی
نه به شمشیر
با قلم

·        در این بند شعر، بیوگرافی حکیم طوس از دید سیاوش تصور و تصویر می شود، تصور و تصویری که در عین حال اوتوبیوگرافی خود سیاوش هم می تواند باشد.
·        سیاوش از مبارزه ایدئولوژیکی حکیم طوس و خویشتن پرده برمی دارد.
·        جنگیدن با قلم معنائی جز مبارزه ایدئولوژیکی ندارد.
·        مبارزه ایدئولوژیکی یکی از فرم های سه گانه و اصلی مبارزات اجتماعی است:
·        مبارزه اقتصادی
·        مبارزه سیاسی
·        مبارزه ایدئولوژیکی
·        و از اهمیت صرفنظرناپذیری برخوردار است.

3
هر واژه ای براده جان بود
جان سوده ام به کار

·        هر واژه بزعم سیاوش، براده جان بوده است
·        برای تولید هر واژه، سیاوش به جان خود سوهان زده است.
·        فقط کسی می تواند منظور سیاوش را درک کند که خود به جنگ ایدئولوژیکی رفته باشد.
·        هر واژه تیری است که بر قلب دشمن طبقاتی نشانه می رود:
·        تیری از جان، سیاوش در حماسه بلند «آرش کمانگیر» خواهد گفت.

4
گفتم، هر آنچه بود با خرد روز سازگار
بدرود تلخ من

·        سیاوش در این بیوگرافی حکیم طوس و اوتوبیوگرافی خویش به توصیف فراورده فکری حکیم و خویشتن می پردازد:
·        آنچه گفته شده با خرد روز سازگار بوده، نه کمتر و نه بیشتر.

·        اما منظور از مفهوم «خرد روز» چیست؟

·        خرد روز را شاید بتوان خرد تاریخی نامید:
·        خرد بشری بسته به توسعه نیروهای مولده رشد می کند:
·        کشف تلسکوپ و یا میکروسکوپ به عنوان مثال، به توسعه خروشان خرد بشری منجر می شود:
·        پا به پای توسعه نیروهای مولده قوانین و قانونمندی های جدیدی کشف و فرمولبندی می شوند.

·         مفاهیم و مقولات و اصطلاحات جدیدی تشکیل می یابند و واقعیت عینی را بمراتب دقیقتر و بهتر بازتاب می دهند.
·        خرد بشری روندی تاریخی طی می کند و روز به روز غنی تر می شود.
·        فردوسی و سیاوش متناسب با خرد تاریخی گفته اند و سروده اند.

·        این البته کار کمی نیست.
·        چون از آن خود کردن خرد زمانه خویش هنر بزرگی است و کرد و کاری بغایت عرقریز و توانفرسا ست.
·        چیزی در حد «سودن مادام العمر جان» است.

·        به همین دلیل فردوسی و سیاوش در عرصه فکری و تئوریکی بی همانند می مانند.
·        ما هنوز برای ایندو نظیری نیافته ایم.
·        اگرچه فقط لبی از میراث ایندو تر کرده ایم.

5
گفتم، هر آنچه بود با خرد روز سازگار

·        سیاوش در این مصراع شعر، ضمنا حکیم طوس را و خود را در جرگه خردگرایان قلمداد می کند و بدین طریق با گله خردستیزان از همه نوع، مرزبندی می کند.
·        حکیم طوس و سیاوش همیشه به خرد وفادار مانده اند.

·        در این زمینه نیز هر دو بی نظیر و ستایش انگیز بوده اند.

6
با تهمتن به چاه
پایان یکه خواهی و پیروز پروری
بدرود با هزاره افسانه وار بود
پایان ناگزیر
سرآغاز
بر دفتر گشوده این روزگار بود.

·        سیاوش اکنون تراژدی رستم و سهراب را تئوریزه می کند:
·        با گرفتاری رستم در چاه، تاریخ بشری ورق می خورد و دورانی هزار ساله به پایان می رسد.
·        دورانی که تعیین کننده سیر و سرگذشت کشورها پهلوانان تک و تکرو بوده اند.

·        رستم نیز در ابیات قبلی این تراژدی بر همین نکته انگشت می نهد:
·        بر تنهائی و تکروی خویشتن.

·        این اما به چه معنی است؟ 
7
با تهمتن به چاه
پایان یکه خواهی و پیروز پروری
بدرود با هزاره افسانه وار بود
پایان ناگزیر
سرآغاز
بر دفتر گشوده این روزگار بود.»

·        تاریخ را عملا نه پهلوانان، بلکه توده ها می سازند.
·        پیش شرط صرفنظرناپذیر عملیات جنگی از هر نوع کار عرقریز توده ها ست:
·        نه فقط شرکت توده ها در هیئت سرباز و درجه دار و افسر و غیره، بلکه جاده کشی ها، راه سازی ها، تونل کنی ها، تولید و حمل آب و آذوقه جنگاوران، تهیه تسلیحات جنگی و غیره بدون حمایت توده ها امکان ناپذیر است.
·        شاید به همین دلیل است که سیاوش از مفهوم «هزاره افسانه وار» بهره برمی گیرد:
·        فقط در افسانه ها پهلوانان تک و تکرو همه کاره اند و نه در عالم رئال.
·        سیاوش در این بند شعر، به احتمال قوی، ضمنا به نظریات آوانتوریستی هم نقب می زند و همه را از دم به چالش می کشد:
بدرود با هزاره افسانه وار بود
پایان ناگزیر
سرآغاز
بر دفتر گشوده این روزگار بود.


·        مفهوم «سر آغازی بر دفتر روزگار» همان ایده ای است که حکیم کلاسیک پرولتاریا، فریدریش انگلس با صراحتی به روشنی آفتاب بر زبان رانده است:

انگلس درمقدمه ای بر کتاب مارکس تحت عنوان «مبارزات طبقاتی در فرانسه» می نویسد:
«دیگر دوران شبیخون اقلیتی آگاه در رأس توده های نادان برای تحقق انقلاب بپایان رسیده است.
آنجا که سخن از تغییر کامل سازمان اجتماعی است، حضور آگاهانه توده ها ناگزیر و الزامی است.
آنها باید دریابند که هدف از چه قرار است و برای چه باید با تمام وجود وارد میدان شوند.»   

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر