۱۳۹۲ مهر ۱۱, پنجشنبه

رویاروئی های ایدئولوژیکی هر روزه (44)

 سرچشمه :
صفحه فیسبوک طوطی ماهرو
کلاغ و طوطي هر دو سياه و زشت آفريده شدند
طوطي شکايت کرد و خداوند او را زيبا کرد
ولي کلاغ گفت :
«هر چه از دوست رسد نيکو ست »
و نتيجه آن شد که مي بيني .
طوطي هميشه در قفس، کلاغ هميشه آزاد 

میم حجری

·        خوب حالا از این یاوه وارونه چه نتیجه ای باید آریائی های خیلی خیلی اصیل از تخم و ترکه کوروش و داریوش و آقا محمد خان خیلی خیلی عقیم و رضا شاه خیلی خیلی کبیر بگیرند؟

1
 کلاغ و طوطي هر دو سياه و زشت آفريده شدند

·        زشت از نظر کی؟

·        همین سؤال ما را سهراب سپهری شاعر خیلی وقت ها قبل از این مطرح کرده است.
·        عجیب است که کسی جوابی به سؤالش نداده است. 
 


چه کسی می گوید که کبوتر زیبا ست
و کلاغ بی نهایت زشت است؟
ز چه رو در قفس هیچکسی، کرکس نیست؟

2

·        از کی تا حالا در فرهنگ تخم و ترکه کوروش و داریوش این خرافه رایج گشته که برای هر خری، خالقی بوده است؟
·        پس تمدن چند هزارساله با فکر و فرهنگ و فهم و فراست بیگانه بوده است؟

3
طوطي شکايت کرد و خداوند او را زيبا کرد

·        خوش به حال طوطی و خالق از سر تا پا دموکراتش!
·        کجا دیده کس خالق دموکراتی از این دست!

·        اعتراضکی از مخلوقکی، همان و بر آوردن حوایج مخلوقک معترض همان!


·        چنین خدائی را فقط می توان آرزو کرد.
·        چنین خدائی شباهت غریبی به شواهر خر پول نفتخور مفتخور دارد.

4

 ولي کلاغ گفت :
«هر چه از دوست رسد نيکو ست!»

·        قصه سرا مطمئن است که یاوه ی «هر چه از دوست رسد، نیکو ست» را کلاغ از سر تا پا تیزهوش دور اندیش  سروده و نه شیخ اجل شیراز؟

5
و نتيجه آن شد که مي بيني:
طوطي هميشه در قفس، کلاغ هميشه آزاد

·        پس دلیل بندگی طوطی زیبا و آزادی کلاغ  زشت همین بوده است.

·        خوب.
·        اکنون سؤالی بسان مگسی سمج و رو دار در قفس کله بعضی ها سر بر می کشد و جواب می طلبد:
·        اندرز نهفته در این حکایت موجز و مختصر از چه قرار است؟

6

·        به این پرسش مگس رو دار شاید بتوان بلحاظ اوبژکتیف (عینی) و سوبژکتیف پاسخک های مختلف، متفاوت و شاید متضاد داد:
  
الف
بلحاظ سوبژکتتیف

·        اگر مخترع این حکایت بنی بشر ماهروئی باشد، می توان حدس زد که طرف به روز طوطی ماهرو گرفتار گشته است:
·        یعنی در قفس خر پولی زندانی است.
·        و چون دل کندن از لذت پول صلاح نیست، به تبلیغ تئوری  تحمل قفس به هر قیمت و همراه با آن به تحقیر ازادی و به تبلیغ تئوری  صرفنظر از آزادی می پردازد.

ب
بلحاظ اوبژکتیف

·        بی اعتا به مخترع این حکایت و خواننده آن، می توان گفت که در این حکایت تئوری قرون وسطائی تسلیم و تحمل و رضا تبلیغ می شود و بندگی و وابستگی بر عزت نفس و آزادی برتر جا زده می شود.

·        این همان تئوری خواجه مرتجع شیراز است:

رضا به داده بده وز جبین گره بگشا
که بر من و تو در اختیار نگشاده است!

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر