۱۳۹۲ آبان ۲, پنجشنبه

چاله ها و چالش ها (352)

 نگاه ارفه ای به مرگ
امرالله نصراللهی
سرچشمه:
اخبار روز
http://www.akhbar-rooz.com 

ربابه
«پیر پرنیان اندیش» که پا به پای احمد شاملو در کوچه و خیابان و جنگل ماجراهای نبرد چریک ها را رصد می کرد، آرام آرام وکم کمک نیز به خود می آموخت داستان چگونه زیستن را و در لابه لای چنین زمینه، زندگی و زمانه ای بود که مفهوم مرگ برای او به مسئله ای اجتماعی – فلسفی بدل شده بود.»
(امرالله نصراللهی)  

·        نویسنده محترم  تخیلات خود را تحلیل نام می دهند و یا  در واقعیت عینی جامعه دلیلکی هم برای دعاوی خویش دارند؟
·        من اکثر اشعار سایه را و مجموعه اشعار شاملو را خوانده ام.

1

·        اولا سایه بلحاظ سنگر طبقاتی ماهیتا نه در کنار شاملو، بلکه در جبهه مخالف شاملو بوده است:

الف
·        سایه شاعر توده ها و حزب توده ها بوده است.

ب

·        شاملو شاعر طبقات اجتماعی واپسین و نخبگان از هر نوع و تحت هر نام و عنوان بوده است.

2

·        کی سایه به ماجراهای آوانتوریستی تره خرد کرده است؟

3


·        فرق اساسی سایه با سیاوش همین است:
·        سیاوش اگر چه بلحاظ سنگر طبقاتی همسنگر سایه بوده، ولی تصور دیگری از آوانتوریسم چپ (چریک های فدائی)  و رابطه دیگری با آن داشته است.

4

·        سایه ولی هرگز التفاتی به آوانتوریسم نداشته و حتی بیتی در رثای آنان نسروده است.
·        اگر نویسنده محترم خبر دارند، نام ببرند. 
5

·        علاوه بر این نه سایه و نه شاملو کمترین خبری از فلسفه نداشته اند.

·        فرق سیاوش با هر دو همین است:
·        سیاوش شاعری فیلسوف بوده است.

امرالله نصراللهی
معلوم چندان هم که باید و شاید شعرهای این مرد را نخوانده اید
اولن پابه پا بودن با در یک جبهه بودن تفاوت دارد
دومن سایه دل در گرو این جنبش چریکی داشته و دارد
شعرهایی که برشمردم همه حکایت از چنین دلبستگی هایی داشته است
سومن شاملو اگر چه زبانی فاخر داشت واز نثری حماسی و الیت بهره میگرفت اما یادت باشد که ا و برای روسپیان و برهنگان هم می نوشت:
به آنان که بر خاک سرد امیدوارند و به آنان که دیگر به آسمان امیدی ندارند

سایه شاعر نوع انسان است و انسان بودن ارتباط چندانی به توده بودن و یا الیت بودن ندارد
سایه، سایه بود و شاملو، شاملو
اما با همه ی متفاوت بودن با هم نیز بودند
کوه ها با همند و تنهایند
همچو ما باهمان تنهایان

با این همه من آیا تخیل خود را بار کرده ام.؟
هر چند تخیل منبع بسیاری از اتفاق ها ست در دنیای ادبیات و هنر
پس کمی به انصاف داوری کن
سپاسگزارم

ربابه
·        خیلی ممنون.
·        اجازه بدهید برای اجتناب از خروج از موضوع و پرهیز از پرت و پلاگوئی روی نظرات شما در این کامنت مکثی بکنیم و بیانیدشیم:

اولا پابه پا بودن با در یک جبهه بودن تفاوت دارد.

·        شما نوشته اید:

«پیر پرنیان اندیش که پا به پای احمد شاملو در کوچه و خیابان و جنگل ماجراهای نبرد چریک ها را رصد می کرد. »

1
·        خوب.
·        پیش شرط پا به پا رصد کردن آوانتوریسم فئودالی موضع و سنگر ایدئولوژیکی واحدی نیست؟

2

·        شاملو و جنبش آوانتوریستی راست (مذهبی و غیره) و چپ به احتمال قوی منشاء طبقاتی فئودالی داشته است.

3

·        اولا طرفداری شاملو از شهدای مربوطه به معنی خصومت شاملو با انقلاب ضد فئودالی سفید بوده است.

4

خردستیزی 
اثری از پیکاسو

·        ثانیا شاملو طرفدار نیچه ئیسم (فلسفه بورژوائی واپسین) بوده است.
·        مرگ برای همه نمایندگان ایدئولوژیکی طبقات اجتماعی واپسین چیزی ستایش انگیز است:
·        فرق هم نمی کند که انتحار باشد و یا اعدام و یا خودکشی چریکی کذائی.

5
·        سایه عضو ارگانیک حزب توده است.
·        هنوز هم طرفدار سوسیالیسم است.

6

·        شما واژه جنگل را از شعر سایه بدلخواه برمی گیرید و سایه را طرفدار فئودالیسم (آوانتوریسم) محسوب می دارید.

7

·        به همین دلیل گفته شد که اینجا تخیل جای تحلیل عینی را گرفته است.

8

ارنست تلمن
رهبر شهید حزب کمونیست آلمان

·        آدولف هیتلر که  همپا با ارنست تلمن (رهبر حزب کمونیست آلمان و مقتول در شکنجه گاه های فاشیسم) «در کوچه و خیابان و جنگل ماجراهای نبرد چریک ها را رصد» نمی زند تا سایه با شاملو رصد زند. 

ثانیا سایه دل در گرو این جنبش چریکی داشته و دارد.

1
·        به چه دلیل به این نتیجه می رسید؟

2

·        حزب توده نقاد آوانتوریسم بوده است و نه مؤید آن.

·        مراجعه کنید به آثار جوانشیر مثلا «چریک های فدائی ... چه می گویند؟»، آثار بیگوند، تیزابی و غیره.

3

·        آوانتوریسم ـ چه چپ و چه راست (مذهبی) ـ  برنامه ای نداشته تا سایه دل در گرو آن داشته باشد.

4

·        جلال آل احمد و شاملو و غیره می توانند چنین باشند و بوده اند، سایه ولی هرگز نبوده است.
·        اگر هم سایه (؟) و یا سیاوش احیانا شعری سروده اند، از سر هومانیسم بوده است:
·        اشک بر مرگ جوانان کشور و نه وحدت ایدئولوژیکی و نه دل در گرو آن ایدئولوژی داشتن.

شعرهایی که برشمردم همه حکایت از چنین دلبستگی هایی داشته است

1
·        شما از اشعار سایه تحلیل تخیلی کرده اید.
·        هر شعر مشخصی را که شما بخواهید می توان تحلیل عینی کرد و نشان داد که برداشت شما تخیلی است.


ثالثا شاملو اگر چه زبانی فاخر داشت واز نثری حماسی و الیت بهره می گرفت اما یادت باشد که ا و برای روسپیان و برهنگان هم می نوشت
به انان که بر خاک سرد امیدوارند و به انان که دیگر به اسمان امیدی ندارند.

1

·        روسپی به جماعت آسوسیال و ضد اجتماعی موسوم به لومپن اطلاق می شود.

·        روسپی چه ربطی به توده مولد و زحمتکش دارد؟

2
·        شما از اشعار شاملو  هم تحلیل تخیلی می کنید:
·        این سیاوش است که با هومانیسمی عمیق شعر هرجائی اش را می سراید و از معصومیت زن هرجائی به دفاع برمی خیزد و شهر هرجائی (سیستم اجتماعی ـ اقتصادی حاکم)  را به بازخواست می کشد، نه شاملو.

3

·        شاملو در «بسترهای عفاف خویش» غنوده و با شنیدن آواز روسپیان با فخر و افاده از پنجره به بیرون خم می شود و «به جای همه می گرید»  و کلی منت سر زمین و آسمان می گذارد.

سایه شاعر نوع انسان است و انسان بودن ارتباط چندانی به توده بودن و یا الیت بودن ندارد

1


·        اتفاقا برعکس تصور شما:
·        طرفداری از  انسان به مثابه مقوله نوعی به معنی باور به برابری و خواهر ـ برادری انسان ها ست و با تئوری فاشیستی و آنتی هومانیستی نخبگان در تضاد آشکار و آشتی ناپذیر قرار دارد.

2

·        حساب سایه و سیاوش درست همین جا از شاملو و هدایت و آل احمد و غیره جدا می شود.

اما با همه ی متفاوت بودن با هم نیز بودند
کوهها با همند و تنهایند
همچو ما باهمان تنهایان

1

·        شما فرق باهم بودن و برهم بودن را فراموش می کنید.

2

·        باورمندان به انسان به مثابه مقوله نوعی اگر هم در جامعه واحدی با طرفداران راسیسم و نیچه ئیسم (تئوری نخبگان) بسر می برند، ولی خصم طبقاتی آشتی ناپذیر یکدیگر اند، نافی یکدیگرند.

3

·        شما برای اثبات نظر سوبژکتیف خود به جای دلیل تجربی و نظری، به نقل بیتی از شعری  توسل می جویید.
·        تحلیل تخیلی همین است، دیگر.

هر چند تخیل منبع بسیاری از اتفاق ها ست در دنیای ادبیات و هنر

·        آره حق با شما ست:
·        تخیل در هنر نقش مهمی دارد.
·        ولی همان تخیل در تحلیل آثار هنری به زیر پا نهادن حقیقت عینی منجر می شود.
·        تخیل صرف کمکی به تحلیل عینی چیزها نمی کند.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر