۱۳۹۲ شهریور ۱۲, سه‌شنبه

سیری در جهان بینی ناصر کاخساز (3 )


آفرینش استدلال

ناصر کاخساز

سرچشمه:

اخبار روز


تحلیلی از شین میم شین



تشخیص شباهت و تساوی مرحله‌ی بعدی تشخیص تفاوت‌ است.

یعنی شباهت‌ها را انسان پس از تشخیص تفاوت ها تشخیص خواهد داد.

·        بزعم ابلیس، تشخیص تفاوت بر تشخیص تشابه تقدم دارد.
·        اگر از کسی دلیلی بر ادعای او نپرسند، هرگز مشکلی نخواهد داشت.
·        ما اما به تقدم پراتیک بر تئوری، به تقدم تجربه بر نظر باور داریم.
·        حتی خواجه شیراز محک تجربه (پراتیک) را برای تمیز خلوص چیزها، یعنی برای کشف حقیقت عینی توصیه کرده است:

خوش بود، گر محک تجربه آید به میان

تا سیه روی شود، هر که (و یا هر چه) در او غش باشد.

1
 
·        کاسه ای مملو از گندم را در دست می گیریم و مورد مشاهده قرار می دهیم.
·        آیا قبل از هر چیز به تشخیص گندمیت دانه ها نایل می آییم و یا به تشخیص چند دانه جو که قاطی گندم اند؟

2

·        از بالکن خانه دو طبقه خود به کوچه نظر می افکنیم.
·        آیا نخست به تشخیص پسربچه ها نایل می آیم که مشغول توپ بازی اند و یا به تشخیص یکی از پسر بچه ها که با بقیه بلحاظ مثلا رنگ پیراهن تفاوت دارد؟

3

·        معلوم نیست که ابلیس به چه دلیل تشخیص تفاوت ها را بر تشخیص تشابه ها مقدم می داند.
·        معلوم نیست که او به چه دلیل برای دیدن چیزها تقدم و تأخر قائل می شود.

·        این شیوه تفکر ابلیس اما حاکی از چیست؟

4

·        عیب بینشی ابلیس ـ قبل از همه ـ این است که او دیالک تیک ماده و روح را، دیالک تیک وجود و شعور را وارونه می کند.
·        ابلیس شناخت چیزها، پدیده ها و سیستم ها را بر وجود فی نفسه آنها مقدم می داند.

5

·        ابلیس ضمنا دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت را در روند شناخت وارونه می کند:
·        یعنی نقش تعیین کننده را نه از آن اوبژکت شناخت (نه از آن دانه ها و بچه ها)، بلکه از آن سوبژکت شناخت (از آن مشاهده گر، تشخیص گر) می داند. 

6

·        ابلیس ظاهرا نمی داند که شناخت (تشخیص) در روند انعکاس ماده در آئینه روح صورت می گیرد و ماده بر روح، اصل هر چیز بر تصویر آن چیز تقدم دارد.
·        اگر ابلیس به این حقیقت امر واقف می بود، می توانست حدس زند که انعکاس دانه ها و بچه ها در آئینه ضمیر مشاهده گر همزمان صورت می گیرد  و هویت بر تفاوت تقدم دارد.
·        اول باید به هویت چیزها، پدیده ها و سیستم ها پی برد و بعد به سیر تغییر آنها و تشکیل فرق ها، تفاوت ها و تضادها.
·        تشخیص هویت چیزها، پدیده ها و سیستم ها پیش شرط تعیین کننده برای تشحیص فرق ها، تفاوت ها و تضادها ست.

7
حوا گفت:

خدا گفته است در صورت نافرمانی میرا می‌شویم.  

·        در همین حکم ابلیس نیز طرز تفکر متافیزیکی او موج می زند.
·        درجه بلوغ فکری ابلیس حتی از مولانا نازل تر به نظر می رسد:
·        در قاموس مولانا و بدرستی، مرگ و زندگی دیالک تیکی را تشکیل می دهند.
·        هر ارگانیسم و اندامی میدان مرگ و میر مدام است.
·        مرگ مدام سلول ها و تشکیل مدام سلول های جدید، حقیقت امری واضح و بی چون و چرا ست که هر باغبان و دلاکی حتی می داند.
·        نامیرائی محض در بهشت و میرائی محض در زمین یاوه  تخیلی ئی بیش نیست.
·        از تریاد عینی پیدایش ـ رشد ـ زوال گریز و گزیری امکان پذیر نیست، خواه در بهشت و خواه در زمین.
·        مرگ و زندگی امری عینی است و نه سوبژکتیف.
·        مرگ و زندگی روندی عینی است و به میل و اراده و شعور و شناخت کسی ربطی ندارد.
·        فرمانبری و نافرمانی (امری سوبژکتیف)  کسی نمی تواند شتر عینی و جبری مرگ را از در خانه او براند.

8
مار گفت:

نامیرا بودن شما در بهشت محصول تجربه نکردن زندگی است.

·        دم خروس جهان بینی ایدئالیستی ابلیس و یا  مار همین جا آشکار می گردد:
·        میرائی و نامیرائی (مرگ و زندگی) به امری سوبژکتیف (تجربه کردن و یا نکردن چیزی) وابسته تلقی می شود.
·        بنظر حضرات، این واقعیت عینی نیست که به دلیل تضادمندی ماهوی اش در حرکت مدام است و مرگ و زندگی نتیجه همین حرکت و تغییر لاینقطع است.
·        آنها فکر می کنند که تجربه کردن چیزی تعیین کننده میرائی و یا نامیرائی است.
·        این جور جاها ست که ایدئالیسم با سوبژکتیویسم دست در دست می روند.    

9
لطفی ندارد که آدم بیرون از زمان نامیرا بماند.

·        این پرت و پلای مار، دیگر نور علی نور است.
·        ماری که خود را علامه دهر جا می زند، هنوز نمی داند که چیزها، پدیده ها و سیستم ها در داربست زمان و مکان وجود دارند و نه در خارج از آن.
·        اصولا ماده بدون زمان و مکان و زمان و مکان بدون ماده تصور باطلی بیش نیست.
·        زمان و مکان اتریبوت (صفات ممیزه و مشخصه) ماده اند.  

10
لطفی ندارد که آدم بیرون از زمان نامیرا بماند.

·        ابلیس و مار به احتمال قوی این یاوه را از احمد شاملو آموخته اند:

ما بیرون زمان ایستاده ایم

·        حریفی خردگرا ـ به عبث ـ به اشرف خردستیز کاینات یادآور می شود که برادر، بیرون از زمان نمی توان حتی نشست، چه برسد به ایستادن.
·        و او به «تصحیح» خطای خویش می پردازد، آنهم چه تصحیحی!
·        نتیجه تصحیح بمراتب بدتر از بد قبلی می گردد:

ما بیرون تاریخ ایستاده ایم.

·        عقب ماندگی فکری و فرهنگی که حتما نباید شاخ و دم داشته باشد.

11

 لطفی ندارد که آدم بیرون از زمان نامیرا بماند.

·        ابلیس بدبخت فکر می کند که پیش شرط نامیرائی، قرار داشتن در خارج از زمان است.
·        وقتی ما از جهان بینی ایدئالیستی ابلیس سخن می گوییم، به همین دلایل است:
·        طرف اولا فکر می کند که می توان در خارج از زمان بود و ضمنا فکر می کند که پیش شرط نامیرائی قرار داشتن در خارج از زمان است.
·        بزعم حریف، دلیل مرگ موجودات زمان است و بس.
·        اگر زمان نفی شود، فاتحه ای بر عزرائیل و دار و دسته اش خوانده خواهد شد.

·        ابلیس حتی از تریاد هگلی بی خبر است:
·        تریاد تز ـ آنتی تز ـ سنتز.

·        ابلیس از وحدت و «مبارزه» اضداد در ذره ذره هستی مادی بی خبر است.
·        بدون مرگ (نفی) تخم مرغ، جوجه و مرغی تشکیل نمی شود.
·        مرگ تخم مرغ و تشکیل و پیدایش جوجه را باید با تریاد هگلی توضیح داد و نه با مقوله زمان.
·        از زمان و مکان در هر صورت، گریزی امکان پذیر نیست.
·        سیاوش کسرائی به این حقیقت امر دیالک تیکی وقوفی تام و تمام دارد:  
   


دانه را

چه راه درازی است، تا شکوفه شدن

و چه کوتاه

تا به خاک افتادن!

بهار اما

در این شکفتن و افتادن

جاودانه است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر