۱۳۹۲ شهریور ۱۰, یکشنبه

سیری در جهان بینی ناصر کاخساز (1 )


آفرینش استدلال
ناصر کاخساز
سرچشمه:
اخبار روز

شین میم شین


·        ما برای تحلیل این نوشته ناصر کاخساز به تجزیه آن مبادرت می ورزیم تا از موضوع خارج نشویم:
·        ناصر کاخساز قصه انجیل راجع به حوا و آدم و ماجرای اخراج آندو از بهشت را در فرم گفتگوئی میان حوا و ابلیس ـ در هیئت مار ـ به تبیین می نشینند:


مار به حوا گفت:
دردسر دانایی یا بهشتِ نادانی؟

1

·        از همین نخستین جمله این نوشته، تصور ناصر کاخساز از ابلیس برملا می گردد:
·        ابلیس بزعم ایشان بمراتب داناتر و خردمندتر از حوای ناقص العقل است و حقیقت خاص خود را دربست در اختیار دارد و سودائی جز ابلاغ حقیقت در سر ندارد.
·        ما باید در روند تحلیل این نوشته با جهان بینی ابلیس و یا مار و یا خود ناصر کاخساز بهتر و ژرفتر آشنا شویم.

2
مار به حوا گفت:
دردسر دانایی یا بهشتِ نادانی؟

·        ابلیس حوا را بر سر دو راهی قرار می دهد:
·        یا گزینش دانائی و بر تن مالیدن پیه دردسر  و یا تن در دادن به خریت و نادانی و تداوم زندگی در بهشت برین.
·        این اولین بار نیست که ما با تصور «دردسر زا بودن دانائی» آشنا می شویم.
·        خیلی از فضلای ملی و بین المللی دیگر نیز همین کشف خیلی خیلی مهم مار را  بارها و بطرق مختلف و چه بسا با باد در غبغب بر زبان رانده اند و بطور غیر مستقیم از علامه دهر بودن خود پرده برداشته اند.

3

 حوا گفت: چطور مگر؟
·        حوا از مار دلیل می طلبد.
·        اصولا چرا باید دانائی سرچشمه مصائب باشد و خریت و نادانی تضمین کننده حیات بهشتی؟

·        حوا حتما در کودکستان، بیت مشهور حکیم طوس را بگوش جان شنیده است:

توانا بود، هر که دانا بود!
ز دانش دل پیر برنا بود!

·        دانائی بزعم حکیم طوس، نه تنها پیش شرط توانائی است، بلکه ضامن برنائی است.
·        این هم اولین بار نیست که حکیم طوس بوسیله روشنفکران همزبان به چالش ایدئولوژیکی کشیده می شود.
·        حوا حتما از خود می پرسد که دلیل اختلاف نظر ژرف حکیم طوس  با ابلیس حقه باز  و یا ناصر کاخساز چیست؟
·        چرا ابلیس خردستیز باید از حکیم خردمند طوس داناتر باشد؟
·        اگر نادانی سرچشمه سعادت ابدی می بود، خر می بایستی سعادتمندرین جانوران محسوب شود.
·        تجارب زنده زندگی اما زبانی دیگر دارند و هیچ حشره ای حتی به زندگی ذلت بار خر غبطه نمی خورد.    

4
مار گفت:
قدمِ اولِ دانش، توانایی دیدنِ خود است. 

·        آیا واقعا «قدمِ اولِ دانش، توانایی دیدنِ خود است»؟ 

·        اگر منظور ابلیس و یا ناصر کاخساز از «دیدن خود»، خودشناسی و یا حتی بمراتب بدتر، خودآگاهی باشد، نمی توان به هیچ ترفندی به او حق داد.

·        روند شناخت از قراری بکلی دیگر است:

5

 کلاوس هولتس کامپ (1927 ـ 1995) 
روانشناس مارکسیست آلمانی 
استاد انستیتوی روانشناسی دانشگاه آزاد برلین 
مؤسس روانشناسی انتقادی 
مؤلف آثار متعدد: 
هنجاربندی و مرزبندی 
تئوری و تجربه 
علم به مثابه عمل 
شناخت حسی 
پیوست و گسست 
توسعه روانشناسی انتقادی به علم سوبژکت 
مقدمات روانشناسی 
یادگیری 
روانشناسی انتقادی

·        شناخت اصولا در داربست دیالک تیکی اوبژکت ـ سوبژکت صورت می گیرد:
·        به قول کلاوس هولتس کامپ دهقان در روند کلنجار عملی با تنه درخت است که به شناخت تنه، تبر، دسته و تیغه تبر، لیاقت و استعدادهای عملی و فکری خویش، صحت و سقم تصورات پیشین خویش از تنه و تبر و غیره پی می برد.
·        اولین قدم معرفتی انسان بنا بر آزمایشات تجربی مختلف نه خودشناسی، بلکه اوبژکت و یا موضوع شناخت شناسی در روند و ببرکت کار است.

6
·        خودشناسی مادر زاد وجود ندارد.
·        کودکان حتی قادر به تشخیص عکس خود در آئینه نیستند، چه برسد به خودشناسی.

·        خودشناسی با تلاش عرقریز مبتنی بر کار در جهت محیط خود شناسی دست در دست می رود.
·        انسان ابتدا به ساکن خویشتن خویش را موضوع شناخت خویش قرار نمی دهد، نمی تواند هم قرار دهد.
·        انسان اصولا در روند و ببرکت شناخت محیط پیرامون خویش رفته رفته به خودشناسی می رسد.
·        قدم اول دانش، خودشناسی نیست.
·        در دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت در عرصه تئوری شناخت، نقش تعیین کننده از آن اوبژکت شناخت است.    

7
مار گفت:
قدمِ اولِ دانش، توانایی دیدنِ خود است   

·        ایراد نظری دیگر ابلیس و یا ناصر کاخساز در وارونه سازی دیالک تیک تئوری و پراتیک است:
·        تئوری نتیجه پراتیک مادی است.
·        بدون فرود آوردن تبر بر تنه درخت، سیگنال حسی ئی به مغز ارسال نمی شود تا مغز پس از حلاجی سیگنال ها به سفتی و پوکی و سختی و خشکی و تری تنه پی ببرد.
·        از این رو، قدم اول برای کسب تئوری (دانش) نه دیدن کذائی خویش، بلکه پراتیک (عمل) است.

·        حتی خویشتن خویش را نمی توان ابتدا به ساکن شناخت.
·        بلکه باید روی خویشتن خویش کار کرد.
·        یعنی باید خود را اوبژکت (موضوع)  شناخت خویش قرار داد و بعد به خودشناسی دست یافت.
·        به همین دلیل است که ناصر کاخساز ر پس از سرودن شعری، یعنی پس از انجام کار فکری معینی به خودشناسی می رسد، به لیاقت هنری خویش پی می برد و در آئینه محصول کار فکری خویش، یعنی در آئینه شعر خویش، ماهیت انسانی ـ نوعی خود را باز می شناسد، احساس پیوند با شعرای دیگر می کند و از لذت اصیل کار بهره مند می گردد.
·        در دیالک تیک پراتیک و تئوری، نقش تعیین کننده از آن پراتیک است.        

8
مار گفت:
قدمِ اولِ دانش، توانایی دیدنِ خود است که در بهشت از آن محرومید.

·        ابلیس و یا ناصر کاخساز ظاهرا  تصور بسیار معیوبی از بهشت دارند.

·        تصور حضرات از بهشت برین، یادآور خرابات و عیاش خانه ای است که در آن انسان سلب انسانیت می شود، حیوان واره می شود، وابسته و برده حوایج غریزی محض می شود.

·        این تصور ابلیس و کاخساز از بهشت تصوری ساده لوحانه و نادرست است.
·        بهشت برین که محل زندگی مشتی بیکار و بیعار، تن پرور و نفهم و عیاش نیست.
·        بهشت برین ببرکت و در روند کار مادی و فکری توده ساخته می شود و توده در روند بهشت واره سازی زمین، خود را نیز بهشتی واره می سازد:

·        این روندی دیالک تیکی است:
·        دیالک تیک طبیعت اول و طبیعت دوم
·        دیالک تیک طبیعت و جامعه
·        دیالک تیک فرد و جامعه
·        دیالک تیک مادی و معنوی (فکری، روحی، اخلاقی، هنری و غیره)    

9
مار گفت:
قدمِ اولِ دانش، توانایی دیدنِ خود است که در بهشت از آن محرومید.

·        از این رو ادعای ابلیس و یا کاخساز مبنی بر اینکه در بهشت برین نمی توان به خودشناسی رسید، ادعائی بی پایه است.
·        اتفاقا درست بر عکس، سوبژکت بهشت ساز نه موجودی نفهم و عیاش و بی خبر از خویش، بلکه موجودی دانا و خودآگاه است.

 هوشنگ ناظمی (امیر نیک آئین)  
(1310 ـ 1367)
·        به قول امیر نیک آئین:
·        سوبژکت بهشت ساز دیالک تیک جمال و کمال است!
·        دیالک تیک جمال جسمی و کمال روحی است!

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر