۱۳۹۲ مرداد ۱۴, دوشنبه

سیری در جهان بینی به آذین (28)


7 سال پس از خاموشی به آذین
به قلم رضا نافعی
سرچشمه:
صفحه فیس بوک رضا نافعی

تحلیلی از شین میم شین 

به آذین
باید پرسید که این توده ی بیشمار واژه ها چیست؟
به زبان امروز چه می گوید؟
بی شک پرسش هائی از این دست بجا و روا ست.
پاسخ بدان ها را هم که رو به زندگی اجتماعی دارد، جای جای ، می توان در مثنوی یافت.
ولی از یاد نبریم که مثنوی دغدغه رهائی جان آدمی دارد ، نه بست و گشاد امور زیستی او.
بینش عرفانی مثنوی هم اکنون در روزگار ما، برای بسیاری کسان پذیرفتنی یا خود پذیرفته است و با آن زندگی می کنند.
در هوای آن نفس می کشند.
نمی شاید گفت که دانسته خود را فریب می دهند.
نمی توان نیز همه را گریختگان از صحنه پیکار روز شمرد.

1
باید پرسید که این توده ی بیشمار واژه ها چیست؟
به زبان امروز چه می گوید؟
بی شک پرسش هائی از این دست بجا و روا ست.

·       حق با به آذین است.
·       وقتی کسی پرسش بهتری ندارد، این جور پرسش ها بالاخره بهتر از هیچ اند.

2
پاسخ بدان ها را هم که رو به زندگی اجتماعی دارد، جای جای ، می توان در مثنوی یافت.

·       پس دیگر غمی نیست.
·       مثنوی را بردار و به همه پرسش ها پاسخ درخور بجوی!
·       مولانا می دانسته که در اواخر قرن بیستم بنی بشر ایرانی چه پرسش هائی خواهد داشت و لذا پاسخ آنها را هم پیشاپیش سرهم بندی کرده و در لابلای ابیات مثنوی مخفی کرده تا هر جوینده ی سمج و سرسخت، یابنده باشد.

3
ولی از یاد نبریم که مثنوی دغدغه رهائی جان آدمی دارد ، نه بست و گشاد امور زیستی او.

·       خوب منظور از مفهوم «رهائی جان آدمی» چیست؟

·       می توان حدس زد که به آذین در این حکم، دیالک تیک وجود اجتماعی و شعور اجتماعی را به شکل دیالک تیک امور زیستی و جان آدمی بسط و تعمیم می دهد و بسان دوئالیست تردستی حساب وجود اجتماعی را از شعور اجتماعی حسابی جدا می کند.
·       آن سان که مولانا بی اعتنا به امور زیستی (وجود اجتماعی) دغدغه رهائی جان آدمی (شعور اجتماعی) را در دل خود می پرورد و به رشته شعر در می آورد.     

4

·       آنچه به آذین در واپسین سال های عمر خود آگاهانه لت و پا می کند، دیالک تیک بطور کلی است.
·       به آذین آخرین کسی است که به دیالک تیک وجود اجتماعی و شعور اجتماعی واقف نباشد.
·       به آذین آخرین کسی است که نداند که پیوند دیالک تیک وجود اجتماعی و شعور اجتماعی و هر دیالک تیک دیگر را حتی به زور بمب اتم نمی توان تخریب کرد.
·       ولی با این حال، چنان وانمود می کند که انگار دیوار قطور نفوذ ناپذیری میان جان آدمی و امور زیستی آدمیان کشیده شده است و مولانا می تواند بی اعتنا به وجود اجتماعی، دغدغه تغییر شعور اجتماعی مردم را در دل بپرورد.

·       آنچه به آذین عملا نمایندگی می کند، طرز تفکر متافیزیکی (ضد دیالک تیکی) است.

5
بینش عرفانی مثنوی هم اکنون در روزگار ما، برای بسیاری کسان پذیرفتنی یا خود پذیرفته است و با آن زندگی می کنند.
در هوای آن نفس می کشند.

·       از کرامات شیخ ما چه عجب:
·       پنجه را باز کرد و گفت:
·       «وجب»

·       شکی نیست که طرز تفکر ایراسیونالیستی (خردستیزی) در روزگار ما حسابی برو بیا دارد و امپریالیسم میلیاردها دلار صرف اشاعه تمام ارضی آن می کند.
·       شکی هم نیست که تمامت میراث فرهنگی قرون وسطائی ـ فئودالی ما به زهر خردستیزی سرشته است.
·       ولی این خبر نه مژده ای شادی بخش و امید انگیز، بلکه خبر از دهشت و فاجعه ی فرهنگی است.
·       رسوخ خردستیزی و طرز تفکر متافیزیکی در اعماق ضمیر توده ها را به هیچ دلیلی نمی توان مثبت تلقی کرد و به فال نیک گرفت.
·       بلکه باید با تمام امکانات خویش بر ضد آن قیام کرد و دست به روشنگری علمی و انقلابی رادیکال و ریشه ای زد.
·       مبارزه ایدئولوژیکی یکی از صرفنظر ناپذیرترین فرم های مبارزه طبقاتی است.

6
نمی شاید گفت که دانسته خود را فریب می دهند.

·       حق با به آذین است:
·       تمیز خصلت عمدی و یا سهوی خود فریبی و حتی عوامفریبی نه کاری سهل و آسان است و نه تعیین کننده است.

·       این اما فرم قضیه است.
·       اگرچه تمیز خصلت عمدی و یا سهوی خودفریبی و عوامفریبی بهتر از بی اعتنائی بدان است.
·       تعیین کننده اما پذیرش خردستیزی در فرم های مختلف، مثلا در فرم عرفان و افشاندن بذر آن در مزرع ضمیر جامعه است.
·       تعیین کننده تار و مار سازی خانه خرد مردم است.
·       فاجعه  بیگانه سازی مردم با خرد رهائی بخش است.

7
نمی توان نیز همه را گریختگان از صحنه پیکار روز شمرد.

·       ایراد بینشی به آذین در این ادعای ایشان عربده ای گوش خراش می کشد:
·       بنظر به آذین می توان تغییر ایدئولوژی داد، از سنگر خرد بیرون خزید و وارد سنگر خردستیزی شد و همزمان در سنگر پیکار رهائی بخش قرار داشت.
·       تعیین کننده بنظر به آذین، نه عینیت سنگرها، بلکه حرف دل سنگر نشینان است.
·       اهل عرفان بدین طریق در نهایت درایت تئوریکی به آب زمزم شسته می شوند و حسابی تطهیر می گردند.
·       این موضعگیری معرفتی به آذین چیزی جز سوبژکتیویسم ناب نیست.

8

·       این موضعگیری ایشان ضمنا نشانه جهان بینی ایدئالیستی ایشان است:
·       برای ایشان در دیالک تیک وجود و شعور (ماده و روح) تعیین کننده شعور (روح) است.
·       این چیزی جز ایدئالیسم نیست.
·       ضمنا به جرئت می توان گفت که به آذین تز موسوم به «درک ایدئالیستی تاریخ» را نیز نمایندگی می کنند.
·       چون از دیدگاه تز موسوم به «درک ماتریالیستی تاریخ» وجود اجتماعی تعیین کننده شعور اجتماعی است.       

9
( بنظرم رسید که با این اشاره نظر بر خود دارد)

·       آره حق با رضا نافعی عزیز است:
·       این ضمنا دقیق ترین و درست ترین نظری است که رضا نافعی در این پژوهش خویش بر زبان می رانند.
·       به آذین هم قیاس به نفس می کنند و هم به توجیه موضع ایدئولوژیکی جدید خویش می پردازند و هم خود را و امثال خود را تبرئه و تطهیر می کنند.

10
گفت:
«ای بسا کسان که سلاح پیکارشان با ناروائی ها همین بینش عرفانی است، از سر صدق و استواری، بی خودنمائی  و بیشتر به شیوه ای بر محورهمدردی و بردباری و یاریگری.»

·       به آذین از فرط حواس پرتی فکر می کند که به کشف خیلی مهمی نایل آمده است.

·       طبیعی است که عرفان سلاح پیکار بوده و کماکان است.

·       مسئله فقط این است که سلاح پیکار کدام طبقات اجتماعی است.


·       خردستیزی یکی از تأسیسات ایدئولوژیکی حضرت فریدریش نیچه ـ فیلسوف  بورژوازی واپسین ـ است.
·       با همین سلاح پیکار بوده که میلیون ها پیر و جوان بر ضد بشریت مترقی و بر ضد پیشرفت اجتماعی وارد کارزار شده اند و گورستانی بی مرز شیار زده اند.
·       هزاران شهر و روستا را با همه تأسیسات زیستی، تولیدی و بهداشتی و آموزشی و پرورشی با خاک یکسان کرده اند.
·       دهها میلیون انسان زحمتکش و شریف را شقه شقه کرده اند و سیر خجسته تاریخ را قرن ها عقب انداخته اند.  

 تعداد قربانیان نبرد استالینگراد بیش از 1700000 نفر 

·       به عنوان نمونه، در بمباردمان استالینگراد بمراتب بیشتر تعداد از قربانیان هیروشیما و ناکازاکی کشته شده اند و شهر به تلی از خاکستر بدل شده است.

·       خردستیزان فاشیسم و امپریالیسم و صهیونیسم و فوندامنتالیسم و غیره نیز از «سر صدق و استواری» از روی جنازه خود و همگنان خود می گذرند و چه بسا «بی خودنمائی  و بیشتر به شیوه ای بر محور همدردی و بردباری و یاریگری» می جنگند.

·       خمینی و خامنه ای و بن لادن و غیره با صداقت و شهامت و صفا پیروان خود را به جهنم ترور و خشونت و وحشت رهنمون می شوند.

·       هیتلر حتی در واپسین لحظات عمر نکبت بار خویش، همسر و کودکان خود را مسموم می کند و قبل از خود به دار فانی می فرستد.
·       انتحار دسته جمعی (کلکتیف) در میان همه دار و دسته های خردستیز مختلف و متنوع رواج وسیع دارد.


·       خردستیزان تا دلت بخواهد، صفا و صداقت و بی ریائی و شهامت و از خود گذشتگی از خود نشان می دهند!

·       ویتگنشتاین حتی شخصا و داوطلبانه به جبهه جنگ جهانی می رود و از مشاهده نفرت سربازان از جنگ و کشتار، دچار دپرسیون (فشار روانی) می گردد و سودای خودکشی در جبهه به سر مبارکش می زند.
·       چه فکر کردی، حضرت به آذین!      
ادامه دارد.

۱ نظر:

  1. ویرایش: «به عنوان نمونه، در بمباردمان استالینگراد بمراتب بیشتر تعداد از قربانیان هیروشیما و ناکازاکی کشته شده اند و شهر به تلی از خاکستر بدل شده است.» باید به شکل زیر باشد:
    «بمراتب بیشتر از تعداد قربانیان هیروشیما و ناکازاکی» باشد.
    با پوزش

    پاسخحذف