۱۳۹۲ تیر ۱۶, یکشنبه

سیری در جهان بینی مولوی (9)


جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی (604 ـ 672 ه.ق)
تحلیلی از شین میم شین

در غم ما روزها بیگاه شد
روزها با سوزها همراه شد
روزها گر رفت، گو:
«رو، باک نیست»
تو بمان ای آنک، چون تو پاک نیست!

·       معنی تحت اللفظی بیت:
·       از  فرط غم روزهای ما شب واره گشت و با سوزها همراه شد.
·       اگر روزها هدر رفت، باکی نیست.
·       تو بمان، ای کسی که پاکترینی.

·       دلیل اندوه بی پایان مولانا و منظور او از «تو» چیست؟

1

·       دلیل اندوه مفرط مولانا که موجب تبدیل روز روشن به شام تیره است، درد جدائی کذائی از اصل است.
·       درد مولانا دوئالیسم ماده و روح است.

·       هم و غم هر عارفی هم گذر از همین دیوار دوئالیستی است:
·       تلاش بی ا مان برای وصل با دوست انتزاعی!
·       پر کشیدن مدام ذره وار به سوی جبروت الهی!

2

·       منظور او از «تو» نیز احتمالا همان روح ایدئال انتزاعی و خیالی است.
·       شاید در ادامه شعر بهتر بتوانیم با چند و چون «تو» آشنا شویم.

هر که جز ماهی ز آبش سیر شد
هر که بی روزی است روزش دیر شد

·       معنی تحت اللفظی بیت:
·       غیر از ماهی، همه از آبش سیر شدند.
·       هرکسی هم که رزق و روزی مقرر نداشت، روزش دیر شد.

1

·       مولانا اکنون به تشریح حتی الامکان بیشتر چند و چون «تو» می پردازد.
·       «تو» کسی و یا چیزی از جنس دریا ست که غیر از ماهی همه از آبش سیر می شوند.

·       ورشکستگی مذبوحانه ی ایدئالیسم از هر نوع شاید همین باشد:
·       علیرغم هر تلاش و تقلا در جهت انکار وجود واقعیت عینی (ماده)، خواه و ناخواه به وجود بی چون و چرای آن اقرار می کند و در برابر حقیقت عینی زانو می زند.

·       مولانا نیز بالاخره مجبور می شود که «تو» ایدئال کذائی را به چیزی مادی از جنس دریا تشبیه کند تا بلکه خرافه اش مقبول افتد.
2
هر که جز ماهی ز آبش سیر شد

·       مولانا در این مصراع، دوئالیسم منفرد (خاص) و عام را به شکل دوئالیسم ماهی و مابقی موجودات بسط و تعمیم می دهد و ضمنا نقش تعیین کننده را از آن منفرد (خاص) می داند:
·       بدین طریق، همه موجودات ـ به مثابه عام ـ که از آب دریای کذائی سیر می شوند، مورد تحقیر قرار می گیرند و ماهی کذائی ـ به مثابه خاص ـ مورد تجلیل عظیم قرار می گیرد.
·       بدین طریق اولین سنگپایه عمارت تئوری فاشیستی نخبگان نهاده می شود.
·       همه موجودات تا درجه زباله تنزل داده می شوند تا ماهی کذائی به درجه گوهر هستی، به مقام نور دیده الهی (نخبه) ارتقا داده شود.

·       مولانا ضمنا بدعت بدی را بنیان می نهد:
·       او سیری ناپذیری از آب دریا را به درجه فضیلتی دست نایافتنی ارتقا می دهد.
·        
3
هر که بی روزی است روزش دیر شد

·       مولانا در این مصراع برای تبلیغ تئوری خویش، برای سر هم بندی کردن معیاری از میزان آشامیدن از آب دریای کذائی، دیالک تیک روز و روزی را به خدمت می گیرد:
·       بنا بر خرافه های مذهبی، خدای رزاق و روزی رسان، برای هر موجود زنده ای رزق و روزی معینی مقرر کرده است.

·       سعدی در آثار خود این خرافه را بطور مفصل تشریح می کند:
·       خدای رزاق فقط روزی هر موجود زنده از حشره تا انسان را تعیین نکرده است.
·       بلکه ضمنا مکان و زمان دریافت و تناول روزی را نیز تعیین کرده است.
·       علاوه بر این، اجل هر کس زمانی فرامی رسد که روزی مقرره اش خاتمه می یابد.

4
هر که بی روزی است روزش دیر شد.

·       منظور مولانا نیز شاید همین باشد:
·       اگر روزی مقرره نباشد، از روز خبری نخواهد بود.

·       این اما به چه معنی است؟

در نیابد حال پخته، هیچ خام
پس سخن کوتاه باید والسلام

·       معنی تحت اللفظی بیت:
·       هیچ خامی قادر به درک حال پخته ای نخواهد بود.
·       همین و بس.

5

·       کسی که روزش دیر شده، مرده متحرک است، خام است و قادر به درک حال پخته نیست.

·       سنگ بنای دیگر تئوری نخبگان اکنون نهاده می شود:
·       ماهی همه چیز، مابقی هیچ چیز!
·       نخبه همه چیز و همه کاره، توده هیچ چیز، هیچکاره و زباله!

·       اما به چه دلیل تجربی و منطقی؟

6

·       به دلیل معیار معیارها که پیشاپیش تعیین و به زور شلاق تحمیل شده است:
·       میزان سیری از آب دریای کذائی!
·       میزان روزی به اراده الهی!

7
در نیابد حال پخته، هیچ خام
پس سخن کوتاه باید والسلام

·       مفاهیمی که مولانا برای تبلیغ و تحمیل تئوری خود به خدمت می گیرد، همه از دم انتزاعی و غیرقابل تعیین مشخص اند.
·       با این ترفند است که هر خردستیزی به مقام عارف خردمند پخته ای ارتقا داده می شود و توده تاریخساز تا درجه ی مشتی خرفت و خر و خام تنزل می یابد.

·       همین سنت نخوت آمیز عرفان است که به توده ستیزان خرفت معاصر از قبیل هدایت و ال احمد و شاملو غیره به میراث مانده و رفته رفته تکمیل شده است.

·       در همین سنت است که شاملو خود را «بامداد اول و آخر»، «شرف کیهان» و غیره و غیره جا می زند.

·       اما هدف اصلی مولانا از تبلیغ این تئوری چیست؟

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر