۱۳۹۲ خرداد ۱۱, شنبه

سیری در جهان بینی به آذین (5)


7 سال پس از خاموشی به آذین
به قلم رضا نافعی
سرچشمه:
صفحه فیس بوک رضا نافعی
تحلیلی از شین میم شین 

رضا نافعی
خاطرات به آذین از زندان جمهوری اسلامی که منتشر شد، دیدم که جا به جا، هر جا که فرصت یافته در زندان هم پناه به مولوی و مثنوی او برده است.

1

·       آزادی نسبی معینی هم که هر کس در جامعه دارد، در زندان بشدت محدود می شود و با تحدید آزادی، زندانی به حداقلی راضی می گردد که زندانبان در اختیارش می گذارد.

2

·       احتمال آن می رود که در زندان های فوندامنتالیسم به آذین  مثنوی مولوی را به  قرآن و نهج البلاغه و مفاتیح الجنان و ترهات مطهری و رسالات آیات عظام ترجیح داده باشند.

3

·       «انتخاب» انسان ها در زندان ها و یا حتی  در جامعه ی فوندامنتالیسم زده و یا امپریالیسم زده، همانقدر ارزش و اصالت دارد که پوست به جا مانده از ماری در برهوتی.
·        به آذین با همان خودمختاری به کتابی در زندان روی می آورد که هر شهروند کشورهای سرمایه داری به تماشای کانال تلویزیونی و یا به قبول پیشه و شغل و رشته تحصیلی ئی.

4

·       ولی بی اعتنا بدان، طبیعی است که به آذین و یا هر کس دیگر از همگنان ایشان تحت شرایط مبتنی بر فشار درونی، برونی، مادی، فکری و روانی به مسکنی به نام عرفان پناه ببرد.
·       به قول خود به آذین در «میهمان این آقایان»، «زندگی بالاخره حق خود را می طلبد.»
·       بنی بشر بالاخره باید به ترفندی روان آزرده و آزارنده سرکش را آرام و رام سازد تا بتواند دمی بیاساید.
·       خود به آذین در خاطرات خود که در سایت «نگرش» منعکس شده، از تمایل و تصمیم به انتحار در زندان حکایت می کند.
·       مذهب که عرفان یکی از فرقه های آن است، محصول شرایط ستمبار و ضمنا وسیله ی ایدئولوژیکی مناسب برای تحکیم، توجیه و نهایتا تحمل شرایط ستمبار است.
·       دیالک تیک مذهب خود بیانگر همین خصلت مولتی فونکسیونال  (چندین کارکردی) آن است که در بخش قبلی بدان اشاره شد.
5

·       تعدادی از اشعار احسان طبری در سایت «توده ای ها» منتشر شده که در همین زندان فوندامنتالیسم سروده شده اند.
·       این اشعار طبری از فشار و ستم جسمی و روحی و روانی خارق العاده ای حکایت دارند.
·       فریب یاوه های  مبتنی بر بشردوستی فوق العاده فوندامنتالیسم در زندان ها را نباید خورد که کوسه ها در تلویزیون ها بی شرمانه به خورد مردم می دهند.

6

·       پناه بردن به آذین به عرفان در زندان و برون از زندان دلایل خاصی نیز دارد که باید تحلیل شوند.
·       ضربه وارده بر حزب توده از سوی مونارشیسم و امپریالیسم با ضربه وارده بر آن از سوی فوندامنتالیسم دو پدیده بکلی متفاوت و حتی متضاد بوده اند و بسان همه ضربات وارده، طبیعتا و بطور قانونمند «واکنش متناسب با آن را در پی داشته اند و دارند» (خسرو روزبه، «دفاعیه در بیدادگاه رژیم کودتا»)

7

·       ضربه وارده بر حزب توده در این مورد اخیر و شیوه برخورد با حزب، در مغایرت و حتی در تضاد مطلق با عقل سلیم بوده است.
·       حزب توده به احتمال قوی چنین برخورد مخرب، بی رحمانه و وحشیانه را هرگز به مخیله خود خطور نداده بود.
·       رهبری حزب توده همه احتیاط های لازم را در رابطه با روانشناسی فوندامنتالیسم به خرج داده بود و با دل و جان به حمایت از آن پرداخته بود.
·       ولی علیرغم آن بطرز رادیکال زیر ضربه قرار گرفته بود.
·       روانشناسی رهبری حزب توده در زندان باید در پرتو این حقیقت امر مورد بررسی قرار گیرد.
·       تفاوت میان مبارزه کردن و شکست خوردن با حمایت کردن و شکست خوردن از زمین تا کهکشان است و روانشناسی بکلی متفاوتی را در مغلوب پدید می آورد.

8

·       مقایسه، متد و اسلوب مطمئنی برای درک روندها و پدیده ها نیست.

·       ولی آدم بی اختیار یاد خوشخیالی استالین نسبت به فاشیسم می افتد.
·       خوشخیالی ئی که فیدل کاسترو را همچنان و هنوز رنج می دهد و نتیجتا به انتقاد برمی انگیزد.

·       وقتی از ضرورت تحلیل اوبژکتیف (عینی) پدیده ها و رویدادهای تاریخی سخن می رود، به همین دلیل است.
·       اگر در حزب توده، خطای استالین در رابطه با فاشیسم نه ماستمالی، بلکه تحلیل عینی شده بود، احتمال ارتکاب خطای اخیر در رابطه با همشیره فاشیسم (فوندامنتالیسم)  کاهش می یافت.

9


·       استالین هم با فاشیسم قرارداد صلح بسته بود و خیلی از خواست های آن را عملی کرده بود و خوشخیال بود.
·       آن سان که با شروع ناگهانی و برق آسای حمله ارتش فاشیسم بکلی غافلگیر شد و به پرداخت بهای گرانی مجبور گشت.

·       شاید یکی از علل شکست سوسیالیسم در همین اشتباهات استالین باشد.

·       در پیشاپیش بیست و یا سی میلیون قربانی اتحاد شوروی بهترین کمونیست ها به خاک و خون غلطیده اند، کمونیست هائی که در روندی طولانی پرورش و خودپروش یافته بودند و جایگزینی آنها هرگز سهل و آسان نبود و نخواهد بود.

10


·       اتفاقا اشتباه استالین در مورد فاشیسم و اشتباه حزب توده در رابطه با فوندامنتالیسم بلحاظ نظری (تئوریکی) تشابه ریشه ای دارند:
·       هم فاشیسم و هم فوندامنتالیسم هر دو حامل ایدئولوژی ایراسیونالیستی (خردستیز) بوده اند.

·       جریان های خردستیز را هرگز نمی توان و نباید با معیارهای مبتنی بر عقل سلیم ارزیابی کرد.
·       جریانات جنون زده از این دست را باید مورد تحلیل دیالک تیکی ـ ماتریالیستی رادیکال قرار داد و به شناخت ماهیت آنها نایل آمد.

·       ظاهرا نه حزب کمونیست شوروی قادر به چنین کاری بوده و نه حزب توده.
·       حزب توده ظاهرا نه از فوندامنتالیسم بطور کلی خبر داشت و نه از ماهیت فوندامنتالیستی ضد انقلاب سفید.
·       در حالیکه هم رسالات آیات عظام و هم کتب قطب و شریعتی و غیره از دهه ها قبل در دسترس بوده اند و می توانستند تحلیل دیالک تیکی شوند.

11

·       حزب توده به تنها کاری که کم بها داده بود، مبارزه ایدئولوژیکی در درون حزب و در جامعه بوده است.

·       کیفیت تئوریک رهبری حزب توده اسفناک بوده و رفته رفته اسفناک تر شده است.

·       احتمالا به دلیل فقر فلسفی است که به آذین هم به ترجمه شکسپیر و رومن رولان و غیره و هم به عرفان روی می آورد.

·       در غیر این صورت، می بایستی به ترجمه، فهم و تفهیم مفاهیم و مقولات فلسفی تقدم و اهمیت درجه اول داده شود.

·       حزب توده می توانست منابع غول آسای حزب کمونیست آلمان در این زمینه را مورد استفاده قرار دهد.

·       بدون هضم و جذب و فهم و تفهیم و تمرین و آموزش تفکر مفهومی نه، می توان با جهان بینی طبقه کارگر آشنا شد و نه، می توان به شناخت جریانات و گرایشات مختلف در جامعه و جهان پی برد و نه، می توان راه حلی عقلائی حتی  برای ساده ترین مسائل اندیشید.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر