۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۶, دوشنبه

سیری در حماسه داد (42)

 
 
اثری از فرج الله میزانی (جوانشیر)
(از قربانیان قتل عام زندانیان سیاسی در سال 1367) 
سرچشمه
 راه توده  
تحلیلی از شین میم شین

مسئله اصلی در شاهنامه فردوسی عبارت است از  
 داد یا بیداد؟

فصل پنجم

1
حکومت داد
داد به مثابه والاترین ایدئال و آرمان فردوسی

·        اصول اندیشه فردوسی سر انجام به فلسفه سیاسی- به چگونگی سازمان دهی دولت می انجامد.

1

·        از آنجا که در زمان فردوسی دولت در فرم آسیایی اش، بخش بزرگی از مالکیت بر وسایل تولید را نیز در دست دارد، سرنوشت جامعه تا حدود زیادی بسته به کیفیت دولت است:

الف
·        دولت داد

ب
·        دولت بیداد.

2
·        فردوسی هوادار آتشین استقرار داد است.

3

·        فردوسی تمامی عقاید، افکار و آرزوهای خود را در مفهوم «داد» خلاصه می کند.

4

·        داد، اصلی ترین ستون بینش سیاسی- فلسفی فردوسی را تشکیل می دهد.

5
·        داد فریاد و فرمان و پیام فردوسی است.

6

·        داد در نظر فردوسی سنگ پایه ای است که باید همۀ آرزوها و آمال بشری بر آن استوار باشد.

7

·        اندیشۀ داد در شاهنامه از سوئی خصلت افسانه ای- اسطوره ای دارد و از سوی دیگر محتوای فلسفی- منطقی.
8

·        فردوسی از اندیشه های رایج در میان تودۀ مردم و از بقایای اندیشه های مذهبی اوستایی و هم چنین از مقولۀ عدل که یکی از اصول مذهب شیعه است، مدد می گیرد و آنها را با روح شاعرانه و منطق خردگرای خویش به هم می آمیزد و در زیباترین فرم که در تصور نمی گنجد، تبیین می دارد.

9

·        داد بر طبق افسانه های باستانی و بنا بر آرزوی باطنی و باور میلیون ها انسان زحمتکش با طبیعت در پیوند است.
10

·        اگر داد باشد، باران هم هست و اگر بیداد باشد، خشکسالی است.

11

·        زمانیکه کشور تحت فرمانفروائی داد است، وضع از قرار زیر است:

از ابــر بـهــاران بـبــاریــد نـــم
ز روی زمیـن زنگ بزدود غــم

جهــان گشت پر سـبزه و رود آب
ســر غمـگــنـان انـدر آمــد به خـواب

زمیــن چون بهشـتی شد، آراســته
ز داد و ز بخشش، پـر از خواسـته

جهـان شـد پر از خوبی و ایمـنی
ز بد بسـته شــد، دسـت اهــریمنـی

12

·        در جای دیگرهمین مضمون به زبان دیگری تبیین می یابد:
·         
جهان چون بهشتی شد آراسته
ز داد و ز خوبی و از خواسته

......

شـد ایــران به کـردار خـرم بـهشــت
همه خاک، عنبر شد و زرش، خشت

گلاب اسـت گــویی هـوا را سرشـک
بر آسـوده از رنـج مـرد و پـزشـک

بـبــاریـد بـر گـل بـه هنــگام نـــم
نبـد کشــت ورزی ز بـاران دژم

جهان گشت پر سـبزه و چـارپای
در و دشت گل بود و بام و سرای

همـه رودهــا همچـو دریـا شــده
بـه پـالـیـز گلـبن ثـــریـا شـــــده

13
·        درجای دیگر:

بزد گــردن غــم به شـمـشـیر داد
نیــامد همـی بر دل از مرگ یـاد

زمیــن گشت پر سبزه و آب و نم
بیـاراسـت گــیتـی چـو بـاغ ارم

تـوانگر شــد از داد و از ایمنــی
ز بد بسـته شـد دسـت اهــریمنــی

14

·        زمانی که داد با بیداد جایگرین می شود، مردم دچار فقر و  فلاکت می گردند.
·        آن سان که حتی طبیعت روی قهر از خود نشان می دهد.

15

·        فردوسی نفرت عمیق خویش از بیداد را چنان در قالب کلام می ریزد و با چنان تعابیر بکر و بدیعی علیه بیداد داد سخن سر می دهد که هر مصرع شعرش شاهکاری بی بدیل جلوه می کند:

16

·        سیطره بیداد در جهان بزعم فردوسی از قرار زیر است که خود بیانی دیگر از باور رایج در میان تودۀ زحمتکش است:

نـزاید به هنـگام، در دشت گـــور
شـــود بچــۀ بـاز را دیده کــــور

نپــرد ز پســـتـان نخـجـیـر شـــیر
شود آب در چشـمۀ خویش قیــر

شود در جهـان چشمۀ آب خشک
نگیرد به نافه درون بوی مشک

ز کـژی گریـزان شـود راســتی
پدید آیـد از هر ســـوئی کاســـتی

(نخجیر به معنی شکار و بز کوهی است.)

17

·        فردوسی در جائی دیگر از شاهنامه، سیطره بیداد را به شرح زیر توضیح می دهد:
·         
به پسـتان ها در شود شیر خشــک
نبوید به نـافه درون نیز مشـــک

زنــا و ربــا آشـــــکارا شـــــــود
دل نـرم چون سنـگ خارا شــود

به دشت اندرون گرگ مردم خورد
خردمنـد بـگریـزد از بـی خـــرد

شــود خـایه در زیر مـرغان تـباه
هر آنگه که بیدادگر گشـت شــاه

(خایه به معنی تخم مرغ، بیضه است.)

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر