۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۲, پنجشنبه

سیری در حماسه داد (41)

اثری از فرج الله میزانی (جوانشیر)
سرچشمه
 راه توده  
تحلیلی از شین میم شین

پ

 زندگی و مرگ
ادامه

1

·        نظر فردوسی راجع به مرگ و زندگی شاهان و قدرتمندان در شاهنامه با زندگی و مرگ پهلوانان و بزرگان تفاوت دارد.

2
·        مرگ شاهان شکوهمند نیست.

3
·        مرگ شاهان عبرت انگیزاست.

4

·        فردوسی مرتب به شاهان سرکوفت می زند که هر قدر هم گنج بیاندوزی، از مرگ گریزی متصور نیست:

سرانجام جای تو خاک است و خشت
جــز از تخـم نیکی نبـایدت کشـت

5

·        این لحن آمرانه و این تأکید بر عبرت آموزی از فانی بودن جهان در سرتاسر شاهنامه در زمینه مرگ همه شاهان حفظ می شود.

6

·        پندی که فردوسی در آغاز داستان خسرو پرویز می دهد، بسیار زیبا ست:

مبادا که گســـتاخ باشی به دهـــر
که از پای زهرش فزون است زهر

مسا ایــچ با آز و با کــیـنه دســت
ز منـــزل مکـن جـایگاه نـشسـت

ســـرای سپنج است با راه و رو
تو گــردی کهــن، دیگـــر آرند نو

یکی اندر آید دگـــر بگـــــــــذرد
زمانی به منـــزل چمـــد گـر چـــرد

چو بر خیزد آواز طــبل رحـــیل
به خاک اندر آید ســر مور و پیل

ز پرویز چون داســتانی شگـفـت
ز من بشـــنوی یاد باید گـــرفــت

که چندان ســزاواری و دســتگاه
بزرگی و اورنگ و فـر و ســپاه

کـز آن بیشــتر نشــــنـوی در جهان
اگــر چـند پرســی ز دانــا مهـان

*****

چون اویی، به دسـت یکـی پیــشکار
تبـه شــد، تو تیمار و تنـگی مـدار

تو بی رنــجی از کارها بر گــزین
چو خـواهی که یابی به  داد آفـرین

که نیک و بد اندر جهـان بگذرد
زمــانه دم مــا هـمــی بشــــمـرد

اگــر تخـت یابی، اگـر تاج و گـنج
و گـــر چنـد پوینــده باشـی به رنـج

سرانجام جای تو خاک است و خشت
جــز از تخـــم نیــکی نبـایدت کشـت

7

·        با چنین برخوردی به مرگ، قواعد زندگی نیز جز آن می شود که در اخلاق پر تزویر و مطلوب نظم حاکم تدوین شده است.

8

·        پهلوانان شاهنامه زندگی پر نشاط و زیبایی دارند:
·        می خورند، می آشامند، عشق می ورزند، می رزمند و چنان آزادانه و گستاخ رفتار می کنند که گویی حاکم مطلق کاینات اند.

9

·        در کمتر جایی از شاهنامه به اصول اخلاقی پیش پا افتاده و کاسبکارانه بر می خوریم.

10

·        پهلوانان شاهنامه برای زندگی و مناسبات میان خود موازین دیگری دارند که هزار بار برتر و والاتر از اصول اخلاقی حاکم در آن دوره است.

11
·        تنها چیزی که آنان همواره مراعاتش می کنند و لحظه ای از آن فارغ نیستند، دادجویی و خردمندی است.

12
·        فردوسی مدافع هر نظمی نیست.

13

·        انسان ستوده او انسان خردمند و بزرگواری است که آزاد می زید و جز از نام و ننگ باکی ندارد.

14

·        این انسان در برابر قدرت حاکم سر خم نمی کند و تسلیم زور و ظلم نمی شود و هر بار که بخواهند نامش را به ننگ بیالایند، مردانه و استوار می ایستد و مرگ را بر زندگی ننگین ترجیح می دهد.

15

·        حکمت فردوسی سرانجام به حکومتی می رسد، که باید در خدمت توده مردم و انسان خردمند باشد.

16

·        حکومت باید چنان باشد که انسان خردمند در سایه آن آسوده بزید.

17

·        به دلیل اهمیتی که حکومت داد در حکمت فردوسی دارد، ما فصل جداگانه ای را بدان اختصاص می دهیم.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر