۱۳۹۲ فروردین ۱۳, سه‌شنبه

سیری در تراژدی مهره سرخ (9)

 
شین میم شین

باری
ز این قصه بگذرم که چنین است روزگار
پیوند و مهر ما ست
رشک آور کسان
اما غم و جدایی هر جفت نازنین
آرام بخش خاطر این قوم زشتکار!»


• معنی تحت اللفظی:
• بگذرم از این قصه که روزگار چنین است:
• پیوند و مهر ما خاری در چشم دیگران است و غم و جدائی هر جفت نازنین اما موجب آرامش خاطر این قوم بدکاره می گردد.

• سیاوش در این بند شعر، از قول رستم، روانشناسی اجتماعی مردم را تشریح می کند:
• پیوند و مهر دو نفر موجب رشک همنوعان می گردد و غم و جدائی آندو موجب شادی و آرامش خاطر.
• این بدان معنی است که انسان ها خوشبختی خود را در بدبختی همدیگر می جویند و بدبختی خود را در خوشبختی همنوعان خود.
• اما چرا و به چه دلیل؟
• این چه رسم و روالی است و چه حاصلی به همراه می آورد؟

1
• یکی از دلایل پسیکولوژیکی این تنفر فراگیر، دشواری خارق العاده شرایط زندگی توده های مردم است.
• وقتی کسی تحت ستم و سرکوب مدام قرار دارد و ضمنا توان مقاومت و مبازه بر ضد طبقه حاکمه را در خود نمی بیند، به دنبال مسکن می گردد.

2
• یکی از مسکن های رایج همین واکنش مورد نظر سیاوش و رستم است.
• این واکنش در زندان ها و شکنجه گاه ها به اوج می رسد:
• قربانیان زجر و آزار در تمام مدت تحت فشار روانی خارق العاده بسر می برند.
• شنیدن صدای پای مأمور شکنجه و چرخیدن کلید در قفل سلولی نوعی شادی و رضایت خاطر غریزی در دل بقیه پدید می آورد.
• شادی و رضایت خاطر از اینکه یکی دو ساعت می توانند نفس راحت کشند.
• این واکنش غریزی، امری طبیعی است و دست خود آدم نیست.
• این غریزه حفظ نفس است که تسکین می دهد تا قربانی توان ادامه حیات داشته باشد.


3
 • تسکین دیگر لعن و نفرین است.
• لعن و نفرین فرمی از واکنش ستمدیده ها ست.
• آنها آرزوهای خود را در قالب نفرین می ریزند و بر زبان می رانند.

4
• فرم دیگر واکنش دشنام است.
• چه رو در روی ستمگر و چه در پشت سر او.
• کسی که توان مقاومت و مبارزه عملی ندارد، واکنش سوبژکتیف نشان می دهد.

5
• مذهب نیز نوعی تسکین سوبژکتیف عرضه می کند.
• مذهب به ستمدیده وعده انتقام از ستمگر را در دنیای دیگر می دهد:
• خدا با شکنجه گرانش ستمگر را مورد بازخواست قرار خواهد داد.
• بنابرین، ستمدیده می تواند بدان دلخوش کند، به جای مقاومت و مبارزه، تخدیر شود.
• به همین دلیل است که دین نقش افیون هم بازی می کند.
• افیون وارگی دین وقتی نقش بر آب می شود که حکومت تئوکراتیک روی کار آید و روی بدترین انواع دیکتاتوری را سفید کند.

6
• عرفان و فرقه های ایدئولوژیکی وابسته به طبقات واپسین مختلف از قبیل نیهلیسم، کاموئیسم و اشعا حافظ و غیره نیز افیون مؤثری را در روان قربانیان ستم و سرکوب تزریق می کنند.
• زهر تخدیری این مسکن های ایدئولوژیکی بقدری است که قربانی تبر به ریشه همه ارزش ها و هنجارهای اجتماعی می زند و زندگی را بطور کلی درخور مقاومت و مبارزه نمی داند.
• قهرمان کامو در اثر او تحت عنوان «بیگانه» اعدام و آزادی برایش یکسان است.

7
• این طرز تفکر از وارونگی جامعه مربوطه پرده برمی دارد.
• در جامعه ایدئال قاعده همبستگی اعضای آن است.
• در آن صورت ـ به قول سعدی ـ اگر روزگار عضوی را به درد آورد، بقیه اعضا بطور طبیعی رنج خواهند برد.
• این در خاصیت ارگانیسم و اندام زنده است که رنج بر عضوی از کانال سلسله اعصاب به تمامی اعضای بدن منتقل می شود و همه ار به درد می آورد.
• رابطه ارگانیک و یا عضوی همیشه همین جور است.
• آنچه رستم و سیاوش تصور و تصویر می کنند، نشانه وارونگی جامعه است.


8
• دلیل دیگر این واکنش از خودبیگانگی اعضای جامعه است.
• ذلت اجتماعی چه بسا شعور فردی و اجتماعی توده ها را در هم می کوبد.
• آن سان که در دردمندی همنوعان خود، تسکینی برای درد خود می جویند.
• اگر شعور توده ای اشاعه یافته باشد، واکنش دیگری از اعضای جامعه مشاهده خواهد شد.
• آنگاه به قول سیاوش در منظومه بلند «آرش کمانگیر»، «انسان ها در غم همدیگر خواهند نشست و یا به پای شادمانی های مردم، پایکوبی خواهند کرد.»
• این تصور و تصویر سیاوش از جامعه بی طبقه و ایدئال است.

9
ز این قصه بگذرم که چنین است روزگار
پیوند و مهر ما ست
رشک آور کسان
اما غم و جدایی هر جفت نازنین
آرام بخش خاطر این قوم زشتکار!

• سیاوش احتمالا شعر هومانیستی ماندگار شیخ شیراز را در نظر داشته که از واژه روزگار بهره گرفته است.
• سیاوش می خواهد با همین واژه، خواننده را به یاد بیت «چو عضوی به درد آورد روزگار، دگر عضوها را نماند قرار» سعدی باندازد و از وارونگی عینی جامعه و وارونه اندیشی سوبژکتیف اعضای جامعه پرده بردارد.

10
• این روانشناسی اما در مورد خاص رستم ـ به مثابه پهلوان ملی ـ معنای دیگری دارد.
• در این توطئه تراژیک، استراتژی دشمن تقطیر یافته است:
• افراسیاب با این دسیسه قصد تخریب روانی رادیکال پهلوان ملی و در نتیجه ملت ایران را در سر می پرورد.

• چرا و به چه دلیل ما به این نتیجه می رسیم؟

11
• برای پاسخ به این پرسش باید دیالک تیک شخصیت و توده را به شکل دیالک تیک پهلوان و ملت بسط و تعمیم دهیم.
• اگرچه در دیالک تیک شخصیت و توده نقش تعیین کننده از آن توده (ملت) است، ولی در لحظات معینی از تاریخ، شخصیت (پهلوان) به کند و تند گشتن روندها کمک می کند.
• اقراسیاب و هر دشمن اندیشنده به این حقیقت امر دیالک تیکی وقوف کامل دارد و لذا قصد تخریب رادیکال پهلوان بی جانشین ملی را در سر می پرورد و عملی می سازد.
• در عصر حاضر این شیوه عمل را طبقه حاکمه از هر نظر تکمیل کرده است و بطور مداوم به خدمت می گیرد:
• امروزه قلع و قمع احزاب و شخصیت های مؤمن و انقلابی در دستور کار هر روزه طبقه حاکمه ملی و بین المللی است.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر