۱۳۹۲ فروردین ۲۴, شنبه

سیری در تراژدی مهره سرخ (15)

شین میم شین
  
اکنون برو، روان و تنت پاک و شاد باد!
همواره از منت
با مهر یاد باد!»

·        معنی تحت اللفظی:
·        اکنون برو!
·        به امید اینکه تنت پاک باد و روانت شاد!
·        و به امید اینکه یاد مهرآمیزی از من همیشه به خاطر داشته باشی.

·        این دعای واپسین سهراب در حق گردآفرید است.

·        این ضمنا آرزوی واپسین سهراب است:
·        آرزوی تنی پاک و روانی شاد برای گل پرخاشجو و یادی مهرآمیز از خویش بر لوح خاطر او.

·        سیاوش در همین بند شعر از معیارهای ارزشی استه تیکی و اتیکی (زیبائی شناسی و اخلاقی) خود پرده برمی دارد:
·        وقتی می گوییم که اثر هنری هر کس، آئینه جهان بینی او ست، منظورمان همین است.

·        انسان ایدئال (آرمانی) سیاوش دارای سه خصیصه زیرین است:

الف
·        پاکی و پارسائی

ب
·        شادی روحی ـ روانی

ت

·        به میراث نهادن یادی مهرآمیز در لوح خاطر همنوعان

·    هوشنگ ابتهاج (سایه) ـ همسنگر و همرزم مادام العمر سیاوش ـ نیز در شعری زیبا به برخی از این خصیصه ها اشاره می کند:

  امیر هوشنگ ابتهاج (سایه)

صبر کن ای دل پر غصه در این فتنه و شور
گرچه از قصه ی ما می ترکد سنگ صبور

از جهان هیچ ندیدیم، به عبث عمر گذشت
ای دریغا که ز گهواره رسیدیم به گور

تو عجب تنگه ی عابرکُشی ای معبر عشق
که بجز کشته ی عاشق، نکند از تو عبور

در فرو بند بر این معرکه، کان طبل تهی
گوش گیتی همه کر کرد ز غوغای غرور

تیز برخیز، از این مجلس و بگریز چو باد
تا غباری ننشیند به تو از اهل قبور

مرگ می بارد از این دایره عجز و عزا
شو به میخانه که آنجا همه سور است و سرور

شعله ای برکش و برخیز  ز خاکستر خویش
ز آنکه تا پاک نسوزی، نرسی «سایه» به نور

پایان

·        در سه بیت واپسین همین شعر سایه نیز پاکی تن، شادی روان، و پاک سوزی ققنوس واره و استحاله به نور به مثابه معیارهای ارزشی استه تیکی و اتیکی ایدئالیزه و عرضه می شوند.

در «پیچ و تاب» های پرندینه با نسیم
گرد آفرید
چون شبحی دور می شود.
شب رخنه ها و روزنه می بندد
شب کور می شود.

·        معنی تحت اللفظی:
·        گردآفرید چون شبحی همراه با نسیم در «پیچ و تاب» های ابریشمین دور می شود.
·        شب رخنه ها و روزنه ها را می بندد و کور می شود.

1
در «پیچ و تاب» های پرندینه با نسیم
گرد آفرید
چون شبحی دور می شود.

·        تصور سیاوش از ترک صحنه گفتن گردآفرید،  فوق العاده تصویرمند، تخیل مند و ستایش انگیز است:

الف

·        گردآفرید در دید سهراب، بسان شبحی دور می شود و از نظر او نا پدید می گردد.

ب

·        شاید سیاوش بدین طریق از حضور مجازی و خیالی گردآفرید در صحنه پرده بر می دارد، تا نشان دهد که سهراب در حال هذیان گوئی است و با روح شیفته خویش در گفتگو ست.

ت

·        گردآفرید از سوی دیگر به همراهی نسیم دور می شود.
·        سیاوش شاید با به خدمت گرفتن نسیم از آرامش حضور گردآفرید برای سهراب پرده برمی دارد.

2
شب رخنه ها و روزنه می بندد
شب کور می شود.

·        سیاوش از سوی دیگر حضور گردآفرید را به رخنه و روزنه در ظلمات شب تشبیه می کند.
·        از این رو ست که با رفتن گردآفرید، شب ـ بسان مادری ـ در و پنجره خانه را می بندد و جهان در ظلمات قیرگون فرو می رود.

3

·        شاید بتوان گفت که سیاوش، گردآفرید را به چشم فروزان شب تشبیه کرده است.
·        از این رو ست که با رفتن او، شب کور می شود.
·        این تصاویر و تصورات در هر صورت فوق العاده زیبا و بی همتا هستند.

آوای بال های شگفتی
سهراب را که یک دو دم از خویش رفته بود،
بر جای خود نشاند
بگشود چشم و سقف سیه را نظاره کرد.

·        معنی تحت اللفظی:
·        سهراب که لحظاتی چند بیهوش گشته بود، با شنیدن صدای بال هائی برمی خیزد و چشم در آسمان تیره می دوزد.

 می دید
 در چشم با گمان
درهای آسمان، چو گلی باز می شود
و از سایه روشن دل ابری سیه، حکیم
دستار بسته، خامش و
موی و محاسنش
چون پاره های مه
آذین روی و سر،
بر هودجی ز بال عقابان
می آید هر دم بزرگتر

·        معنی تحت اللفظی:
·        سهراب در چشم خیال خویش می دید که درهای آسمان ـ بسان گلی ـ  باز می شوند و حکیم دستار بر سر، خاموش، با آذینی از موی و محاسن سپید به رنگ ماه بر سر و روی، سوار بر هودجی از بال عقابان از سایه روشن دل ابری سیاه پدیدار می شود و لحظه به لحظه بزرگتر و آشکارتر می گردد.

·         سیاوش بدین طریق جای خالی گردآفرید را با حکیم حماسه سرای طوس پر می کند و زمینه را برای تئوریزه کردن تراژدی فراهم می سازد.

می آید
با دفترش به دست
با پرچمی زشعله آتش فراز سر
مرغان به جای فرشش
می گسترند پر

·        معنی تحت اللفظی:
·        حکیم طوس شاهنامه بدست می آید با پرچمی از شعله آتش فراز سر.
·        عقاب ها در زیر پایش به جای فرش، پر می گسترند.

·        تصور و تصویر پرچم سرخی از شعله آتش بر بالای سر حکیم طوس از بازتعریف فردوسی و کاراکترهای شاهنامه از سوی سیاوش پرده برمی دارد.
·        در آثار و اشعار سیاوش می توان به این بازتعریف خاص سیاوش برخورد.
·        سیاوش فردوسی دیگری را تصور و تصویر می کند.
·        به همان سان که سیمرغ و زال و رستم و تهمینه و سهراب و افراسیاب دیگری را.

·        می توان به جرئت گفت که هر اثر هنری پس از انتشار، به کسب استقلال نسبی نایل می آید و در پیوند با مصرف کننده آن، در پیوند با خواننده، شنونده و بیننده آن، کیفیت و محتوا و زندگی نوینی کسب و پیام نوینی ابلاغ می کند. 

·        به همین دلیل است که تراژدی رستم و سهراب در آئینه ضمیر اساتید فئودالی ـ بورژوائی دانشگاه ها، انعکاس بکلی متفاوت و متضادی پیدا می کند تا در آئینه ضمیر شاعر توده ها.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر