۱۳۹۲ فروردین ۱۴, چهارشنبه

سیری در تراژدی مهره سرخ (10)

شین میم شین

در جستجوی اختری، انگار
در توده های ابر
آن پیر تهمتن
رو می کند به پهنه دلگیر آسمان
اما هنوز با پسرش دارد او سخن:
«رستم
همیشه تنها
از هفتخوان مدهش شهنامه می گذشت
هر چند جان او
در حسرت برآمد و پیدایی تو بود
هر چند چشم او
در جستجوی دیدن رعنایی تو بود
نو خاسته دلیری
فرزندی
همراه و همنبرد،
لیکن بدین صفت که تو از راه آمدی
تنها ست باز، مرد.

·        معنی تحت اللفظی:
·        تهمتن پیر انگار در جستجوی ستاره ای به توده های ابر در پهنه دلگیر آسمان می نگرد.
·        اما هنوز قصد صحبت با فرزند خود را دارد:
·        «رسم بر این بود که رستم همیشه به تنهائی از هفت خوان هولناک شاهنامه بگذرد.
·        اگرچه جانش در حسرت رشد و پیدایش تو بود.
·        اگرچه چشمش در هوای دیدن رعنائی تو بود:
·        نوخاسته دلاوری، فرزندی،  همراه و همنبردی.

·        اما بدین طریق که تو از راه آمدی، رستم همچنان تنها ست.

1
در جستجوی اختری، انگار
در توده های ابر
آن پیر تهمتن
رو می کند به پهنه دلگیر آسمان

·        رستم کلافه است.
·        به دنبال ستاره ای در کلاف تو در توی ابر در پهنه غم انگیز آسمان می گردد.
·        رستم به دنبال جرقه امیدی در غرقاب نومیدی است.

·        سیاوش با این مقدمه از وضع و حال روحی رستم پرده برمی دارد.
·        علاوه بر خود رستم، همه چیز محیط زیست او نیز در این بند شعر به اندوه سرشته است، حتی آسمان دلگیر است و به جای ستاره باران بودن، میدان تاخت و تاز توده های تیره ابر است.
·        همیشه چنین است.
·        درک محیط زیست از گردنه دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت می گذرد.
·        در لحظات بحران روحی، محیط زیست و پدیده های طبیعی و اجتماعی انعکاس دیگری دارند تا در لحظات آرامش و شعف و شکوفائی.

2
اما هنوز با پسرش دارد او سخن:
«رستم
همیشه تنها
از هفتخوان مدهش شهنامه می گذشت
هر چند جان او
در حسرت برآمد و پیدایی تو بود
هر چند چشم او
در جستجوی دیدن رعنایی تو بود
نو خاسته دلیری
فرزندی
همراه و همنبرد،
لیکن بدین صفت که تو از راه آمدی
تنها ست باز، مرد.

·        رستم در این بند شعر برای معرفی خود دیالک تیک تنهائی و همبائی را به شکل دیالک تیک پدر و فرزند، دیالک تیک رستم و همراه، دیالک تیک رستم و همنبرد بسط و تعمیم می دهد و از اشتیاق شورانگیزش به خروج از تنهائی همیشگی پرده برمی دارد.
·        سیاوش در طول حیات دشوارش، رستمی دیگر بوده است و چه بسا خود به تنهائی از هفت خوان های مهیب زمانه گذشته است و به رستم های تنهای زمانه خود دل داده است، توش و توان داده است:


·        به آذین در اثر خود تحت عنوان «میهمان این آقایان»، از ملاقات سیاوش در زندان گزارش می دهد.
·        «سیاوش چنان جلوی چشم مأمورین زندان حرف می زد که انگار با تمام وجودش می خواست که دستگیرش کنند!»  (نقل به مضمون)

·        پسند طبع دشوارپسند به آذین شدن آسان نیست.
·        گزارش شورانگیز به آذین اما نشان می دهد که در کالبد سیاوش، تهمتن دیگری در تاخت و تاز مدام بوده است.

3
·        سیاوش در این بند شعر، ضمنا برای تصویر روندهای فکری رستم، دیالک تیک رئال و ایدئال را به شکل دیالک تیک تنهائی و آرزوی برآمد و پیدائی سهراب بسط و تعمیم می دهد  و عملا از بر باد رفتن ایدئال تهمتن پرده برمی دارد.
·        برباد رفتن تراژیک ایدئال اما به معنی فروپاشی دیالک تیک تنهائی و همبائی است:
·        تنها ست، باز مرد!

آری به آرزو
گرم است زندگی
بی شعله اش ولیک
خاکستری است مانده به جا، از اجاق سرد

·        معنی تحت اللفظی:
·        اجاق زندگی ببرکت آرزوها گرم می شود.
·        بدون شعله آرزوها اما از اجاق زندگی خاکستر سردی باقی می ماند.

·        سیاوش ضمن بسط و تعمیم دیالک تیک وسیله و فونکسیون به شکل دیالک تیک آرزو و گرمای زندگی از نقش و فونکسیون غول آسای ایدئال ها پرده برمی دارد.
·        رئال همیشه در پیوند دیالک تیکی تنگاتنگ با ایدئال مؤثر واقع می شود.
·        هیچ رئالی بدون ایدئال، هیچ یلی را به نبرد برنمی انگیزد و نمی تواند هم برانگیزد.
·        بدون آرزوی رهائی، کسی تن به نبرد رهائی بخش نمی دهد.

·        کارد بارها به استخوان توده می رسد، ولی فقط و فقط در صورتی که توده ایدئالی را در ضمیر خود پرورده باشد، وارد عمل می شود.
·        درک دیالک تیکی سیاوش از همین بیت شعر نیز نعره می کشد.

ز آن رستمی که چرخ بلندش نبسته دست
اینک
چه مانده است؟

·        معنی تحت اللفظی:
·        از رستم شکست ناپذیری که حتی چرخ بلند قادر به بستن دستش نبوده است، اکنون با دلی تهی از آرزو چه مانده است؟

·        سیاوش برای اثبات صحت دیالک تیک رئال و ایدئال، تجربه مشخص رستم را نشان خواننده و شنونده شعر می دهد:
·        از رستم رئال، اکنون بدون ایدئال چه مانده است؟

·        پراتیک نه تنها منشاء احکام است، بلکه علاوه بر آن، معیار حقیقت آنها ست.
·        پراتیک همان محک تجربه است که حتی خواجه شیراز برسمیت می شناسد:

حافظ
خوش بود، گر محک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود، هر چه (و یا هر که) در آن (و یا در او) غش (ناخالصی) باشد.

·         سیاوش بدین طریق، دیالک تیک پراتیک و تئوری را نیز به خواننده و شنونده شعرش یادآور می شود.
·        چه خالی است، جای شاعر همیشه جوان خلق!

یک پهلوان و در همه گیتی
پیروز
در شکست

·        معنی تحت اللفظی:
·        آنچه از رستم بی آرزو باقی مانده، پهلوان پیروز مغلوب در جهان است.

·        دیالک تیک پیروزی و شکست را  بهتر و بجاتر از این نمی شد بکار بست.

·        اما منظور سیاوش از این دیالک تیک شگفت انگیز چیست؟

1
·        برای درک این دیالک تیک باید به دیالک تیک دیگری وقوف داشت:
·        به دیالک تیک نمود و بود
·        به دیالک تیک پدیده و ماهیت
·        به دیالک تیک ظاهر و باطن

2
·        رستم بظاهر بر دشمن پیروز شده است و جهانیان از این پیروزی خبر دارند.
·        رستم اما در باطن و در حقیقت شکست خورده است.
·        چون دشمن کذائی پاره جانش بوده است، فرزندش بوده است.
·        چه بسا پیروزی که شکست است و چه بسا شکست که پیروزی است.
·        تعیین کننده در دیالک تیک نمود و بود، بود است، ماهیت است.

3
·        رستم نه تنها علیرغم پیروزی شکست خورده، بلکه علاوه بر آن، آرزو و ایدئال خود را به آتش کشیده است.
·        به اجاقی بی شعله و گرما بدل شده است.
·        به اجاقی با خاکستری سرد بدل شده است.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر