۱۳۹۱ آذر ۱۸, شنبه

سیری در جهان بینی شاملو (17)

احمد شاملو (21 آذر 1304 ـ 2 خرداد 1379) 
شاعر، نویسنده، پژوهشگر و مترجم


متانقدی بر سیری در جهان بینی شاملو (1)



شین میم شین

 تلاشی برای تحلیل شعر چلچلی


شاملو

من آن مفهوم مجــّرد را جسته ام.

·        مفاهیمی که شاملو در این حکم به کار می برند، عبارتند از «من»، «مفهوم» و «مجرد »
·        ما برای درک محتوای این حکم، به بررسی یکایک این مفاهیم می پردازیم:

مفهوم «من»

·        مفهوم «من» ـ به احتمال قوی ـ محبوب ترین مفهوم شاملو و پیروان او ست.
·        هر ارج و قربی که واژه «خدا» برای مؤمنین دارد، همان ارج و قرب را واژه «من» برای نیچه ئیست ها، اگزیستانسیالیست ها، بچه فئودال ها، بچه بورژواها و خرده بورژواها دارد.
·        واژه «من» برای این جماعت، مقدس ترین واژه ها ست.

·        شعر شاملو و پیروان او عرصه یکه تازی سمند رهوار «من» است:
·        تا دلت بخواهد منم منم انسان های خودبزرگ بین از خودراضی!

حریف هماندیش

خوب باید وقتی که  یک نفر دارد درباره خودش حرف می زند از ضمیر فاعلی استفاده کند، پس چی؟

این کجاش منم است؟

وقتی شاعری بخواهد از انسان نوعی و مشترکات او حرف بزند، چه کند؟

از ضمیر این و آن استفاده کند؟

بگویید شما چگونه شعری را برای توصیف حس و واکنش های انسانی درست می بینید؟  

·        ما برای بررسی نظرات حریف خوداندیش و هماندیش به تجزیه و سپس تحلیل نظر ایشان می پردازیم تا حتی المقدور از موضوع خارج نشویم:

حریف هماندیش

خوب باید وقتی که  یک نفر دارد درباره خودش حرف می زند از ضمیر فاعلی استفاده کند، پس چی؟

این کجاش منم است؟   

1

·        استفاده مستقیم و یا غیرمستقیم از واژه «من» ـ بلحاظ فرم تبیین اندیشه ـ از ارزش و اهمیت تعیین کننده ای برخوردار نیست.
·        هر شاعری آگاهانه و یا ناخودآگاه می تواند و حق هم دارد راجع به خویش و مواضع خویش نسبت به مسئله و موضوعی ابراز نظر کند، ابراز نظر هم می کند.
·        این فرم تبیین اندیشه است و کسی را نمی توان بخاطر آن سرزنش کرد.

2

·        مسئله ای که تعیین کننده است، محتوائی است که واژه «من» با آن پرمی شود.
·        ما به یکی از صفحات فیس بوکی که بوسیله یکی از طرفداران شاملو دایر شده، نظر می افکنیم تا هم صحت و سقم برداشت خود را به محک بزنیم و هم به دفاع فاکت مند و مستدل و عینی از استنباطات خود نایل آییم و هم نشان دهیم که منظور ما از تقدس واژه «من» در ادبیات طرفداران تئوری فاشیستی نخبگان چیست.
شاملو

ومن همچنان می روم،
با شما و برای شما
برای شماکه این گونه دوستارتان هستم
و آینده را چون گذشته می روم سنگ بردوش،
تازندانی بسازم و درآن محبوس بمانم:
زندانِ دوست داشتن، دوست داشتنِ مردان و زنان



شاملو

ومن همچنان می روم،
با شما و برای شما


·        من کمافی السابق با شما و برای شما می روم.

·        خوب این تعریف شاملو از کردوکار خود به چه معنی است؟

·        شاملو با واژه دیرآشنای «من» و همیشه حی و حاضر در شعر و نثر ایشان و پیروان شان قصد توضیح کردوکار انسان نوعی را دارند؟
·        انسان نوعی بزعم ایشان همیشه خدا با دیگران و برای دیگران در راه است و خدمات خود را مرتب به رخ شان می کشد و منت بر سرشان می گذارد؟

1

·        برداشت ما از این خودستائی دروغین و توخالی شاملو به شرح زیر است:
·        من، یعنی شخص شخیص احمد شاملو و احیانا امثال ابربشر بشدت نادر شبیه ایشان، در تلاش و کوشش و جنبش و پویش مدام با «شما» و برای «شما» هستم.

2

·        من همچنان و هنوز با شما و برای شما در راهم!
·        یعنی تا بوده ام، چنین بوده ام:
·        بی اعتنا به منافع شخصی خویش و مجاهد و فدائی مطلق در راه منافع شما.

3
·        این ادعا بلحاظ فرم و ظاهر، به معنی خودستیزی و بیگانه پرستی است!
·        ولی بلحاظ محتوا و معنا به معنی خودستائی و دگرستیزی است!

·        چرا و به چه دلیل؟
الف

·        برای اینکه این به معنی هومانیست (بشردوست) محض و مطلق جا زدن خویشتن خویش است.

ب

·        برای اینکه این به معنی خود برتربینی و تحقیر همنوع است.

ت

·        برای اینکه این به معنی ناجی خلق جا زدن خویشتن است.

پ

·        برای اینکه این به معنی نمایندگی تئوری فاشیستی نخبگان است:
·        برای اینکه این به معنی زباله تلقی کردن توده و همه کاره تلقی کردن نخبه است، نخبه ای که از قضای روزگار خودستای تهی مغز هیچکاره ای بیش نیست.

ث

·        برای اینکه این به معنی خودمرکز بینی (اگوسنتریسم) و تحقیر همنوعان است.


شاملو

ومن همچنان می روم،
با شما و برای شما
برای شما که این گونه دوستارتان هستم

·        شاملو اکنون دلیل رفتن با «شما» و برای «شما» را توضیح می دهند:
·        دلیل این از خودگذشتگی نورچشم حیات، «عشق» به شمای کذائی است.
·        چون شاملو دوستارشان است، پس با آنها می رود و برای آنها می رود، مادام العمر و بی چون و چرا می رود!
·        مجاهد و فدائی بی غل و غش به همین می گویند، مریم و مسعود و فرح و فرخ ول معطلند.

·        این اما به چه معنی است؟

·        این بدان معنی است که شاملو هیچ انگیزه و منفعت شخصی در این کردوکار ندارند و سودای اصلی شان نجات «شمای» کذائی است که از قضای روزگار شاملو دوستارشان است.

·        خوب به چه دلیل نور چشم حیات دوستار زباله گشته است؟

·        باید ببینیم و بشنویم.


شاملو

و آینده را چون گذشته می روم سنگ بردوش

·        اکنون صحت استنباط ما از صراحت گذرانده می شود:
·        شاملو هم در گذشته با شما و برای شما رفته و هم حتی در آینده هنوز نیامده با شما و برای شما می رود، آنهم چه رفتنی!

·        شاملو نه بسان بقیه دستخالی، بلکه سنگ بر دوش می رود.
·        در شعر دیگری خواهد گفت که صلیب بردوش می رود، بسان فرزند مریم تا به خاطر خلق خود را بدست خود و از دست خلق کذائی و تهوع آور به صلیب کشد.

·        حریف حتما خواهد گفت که حق با شاملو ست:
·        شاملو خیلی سرش می شده و از فرط علم و دانش و فهم و فراست احساس می کرده که همزیستی با توده خر به معنی حمل سنگ بر دوش خویش است.

·        ما هم از شعر شاملو و امثال ایشان، همین برداشت را داریم و به حریف حق می دهیم.
·        شاملو در هر صورت شمای انتزاعی سر به زیر و زباله را مخاطب قرار می دهد و  بر سر شان حسابی منت می گذارد.
·        ما به این کردوکار می گوییم خودستائی و دگرخوارشماری و یا دگرستیزی!
·        این خود جلوه ای از تمایلات ضد هومانیستی و شبه فاشیستی است و از نیچه و امثالهم به میراث مانده است.

شاملو

تا زندانی بسازم و درآن محبوس بمانم  

·        شاملو اکنون دلیل و غایت و هدف از سنگ بر دوش رفتن با شما و برای شما را توضیح می دهند:
·        هدف ایشان ساختن زندانی و زندانی کردن خویشتن بدست خویشتن است.

·        وقتی ما از خودستیزی فرمال سخن می گوییم، منظورمان همین است:
·        شاملو در حرف دم از خودستیزی می زند تا بهتر بتواند به دگرستیزی نایل آید.
·        تا بهتر بتواند به تحقیر دیگران و منت نهادن بر سر آنها نایل آید.

·        اکنون این سؤال پیش می آید که شاعر خیلی خیلی هومانیست (بشردوست) با زندان سازی و زندانی کردن خود  چه هدف و آماجی دارد؟

شاملو

زندانِ دوست داشتن، دوست داشتنِ مردان و زنان

·        اکنون معلوم می شود که زندان مورد نظر شاعر نه زندان مشخص، بلکه زندان انتزاعی است، زندان دوست داشتن انتزاعی انسان انتزاعی است.

·        این مثال اول بود.
·        آیا حریف از من نوعی کمترین اثری در این شعر شاعر محبوب خویش یافتند؟

·        حریف حتما خواهند گفت:
·        با یک گل که بهار نمی شود.
·        با بندی از یک شعر که نمی توان به چند و چون شاعری و جهان بینی شاعری پی برد.

·        حق با حریف هماندیش است.
·        ما در ادامه هماندیشی دیگر اشعار شاملو را زیر ذره بین تحلیل قرار خواهیم داد.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر