۱۳۹۱ آبان ۱۲, جمعه

کمونیست ها امروز (56)

 
فصل هشتم 
تأملاتی در مفهوم شرایط سیاسی 
پروفسور دکتر هانس هاینتس هولتس 
(حزب و جهان بینی آن) 
برگردان یدالله سلطانپور

من عمدا بطور عام سخن می گویم و از سوسیالیسم، بمثابه تنها آلترناتیو کاپیتالیسم نام نمی برم، تا نشان دهم که برای تعیین گرایشات تحول فرماسیون اجتماعی ئی که ما ـ بلحاظ دورانی ـ تاریخی ـ در آن بسر می بریم، آلترناتیو دیگری هم غیر از گذار به سوسیالیسم می تواند وجود داشته باشد.
تغییر ـ به خودی خود ـ بیانگر سمت و سوی مترقی نیست.
نابودی نیز می تواند تغییر قابل تصوری باشد.
آنچه که ما امروز با احساس خطر و به ابرام معضلات تمام ارضی می نامیم، مثلا مسائل ئوکولوژیکی، مسئله افزایش انفجاری جمعیت، مسئله ذلت توده ای در جهان سوم، مسئله ذلت در مناطق مهمی از زمین امکان سقوط بشریت و یا حداقل سقوط تمدن بشری را در بطن خود دارند.
اشتباه نخواهد بود، اگر بگوییم که ما در دوره گذار تاریخی بسر می بریم.
در دوره گذار تاریخی ئی که در آن امکانات سرمایه داری، بمثابه «گشتاورهای توسعه مدنی» ـ بیشتر و بیشتر ـ ته می کشد و سرمایه داری بدین طریق با روند بشرنوعی ـ تاریخی بشریت در تضاد لاینحل قرار می گیرد.

بخش دوم
بحرانآگاهی (آگاهی به بحران)  

·        اکنون این سؤال پیش می آید که برای تعیین دوران تاریخی ـ جهانی، از کدامین گشتاورهای تعیین کننده بنیادین باید آغاز کرد؟
1
·        تعیین دوران، مثلا تعیین دوران گذار از کاپیتالیسم به فرماسیون اجتماعی نافی آن، به هیچوجه به بود و نبود سیستم اجتماعی سوسیالیستی ـ به مثابه اردوگاه سیاسی ـ جهانی ـ وابسته نیست.

2
·        هیچ فرماسیون اجتماعی ـ سرسختانه ـ به ساختار اجتماعی و ایدئولوژی خویش نمی چسبد و در آن درجا نمی زند.

3
·        کاپیتالیسم در عصر جدید آغازین به توسعه آغاز می کند.

4
·        از زمانی که کارل مارکس کتاب «سرمایه» را نوشته تا عصر حاضر، نه تنها در فرم های نمودین کاپیتالیسم، بلکه علاوه بر آنها، در عناصر بنیادین روند تولید آن، تغییرات جدی صورت گرفته، بی آنکه ماهیت (تعین ماهوی) کاپیتالیسم تغییر یابد.

5
·        سیستمی که در آن، این ماهیت جامه واقعیت می پوشد، در پیوند با توسعه نیروهای مولده دچار تحول تاریخی می شود، ولی تضاد اصلی دوران، یعنی تضاد کار و سرمایه دست نخورده می ماند، یعنی حل نشده می ماند.

6

·        توسعه کاپیتالیسم در چارچوب کاپیتالیسم هم ادامه می یابد.

7
·        اگر ما از این مبدأ حرکت کنیم، که نیروی محرکه این توسعه ها تضادهای درونی در خود سیستم است، یعنی اگر ما تضاد را بمثابه فرم حرکتی هر سیستم تلقی کنیم، آنگاه می توان با اطمینان خاطر گفت که این تضادها در لحظه ای و به نحوی از انحاء به تغییر ماهوی ساختار سیستم، یعنی به جایگزینی فرماسیون اجتماعی موجود، بوسیله فرماسیون اجتماعی نوین منجر خواهد شد.

·        (فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی مفهوم اساسی ماتریالیسم تاریخی است.
·        فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی حاکی از آن است که زندگی اجتماعی در هر مرحله توسعه تاریخی اش سیستمی از مناسبات اجتماعی است، که بوسیله مناسبات اجتماعی مادی که در روند تولید و بازتولید جامعه تشکیل می شوند، تعیین می گردد.

·        فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی مجموعه ای از مناسبات اجتماعی است، که انسانها در روند عملی زندگی شان با یکدیگر برقرار می سازند.
·        فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی بوسیله سیستم مناسبات تولیدی مادی منطبق با سطح معین توسعه نیروهای مولده، یعنی بوسیله ساختار اقتصادی معین جامعه تعیین می شود، ساختاری که بر روی آن روبنای خودویژه ای از تصورات، روابط و مؤسسات سیاسی، حقوقی و غیره قوام می یابند.
·        مارکس برای نشان دادن اهمیت نظری و اسلوبی (تئوریکی و متدئولوژیکی)  ساختار اقتصادی جامعه می نویسد:
·        «مناسبات تولیدی در کلیت خود تشکیل دهنده آن است که ما مناسبات اجتماعی و یا جامعه می نامیم، جامعه ای در پله توسعه تاریخی معین، جامعه ای با خصلت متفاوت با جوامع دیگر، با خصلت خاص خویش.»
·        (کلیات مارکس و انگلس، جلد 6، ص 408)

·        محتوای اصلی مفهوم «فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی» عبارت است از رابطه دیالک تیکی متقابل میان نیروهای مولده، مناسبات تولیدی و روبنا.
·        به عبارت روشن تر: دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی، دیالک تیک مناسبات تولیدی (زیربنا، ساختار) و روبنای ایدئولوژیکی. مترجم)

8
·        من عمدا بطور عام سخن می گویم و از سوسیالیسم، بمثابه آلترناتیو کاپیتالیسم نام نمی برم، تا نشان دهم که برای تعیین گرایشات تحول فرماسیون اجتماعی ئی که ما ـ بلحاظ دورانی ـ تاریخی ـ در آن بسر می بریم، آلترناتیو دیگری هم غیر از گذار به سوسیالیسم، می تواند وجود داشته باشد.

9
·        تغییر ـ به خودی خود ـ بیانگر سمت و سوی مترقی نیست.
·        نابودی نیز می تواند تغییر قابل تصوری باشد.

10


·        آنچه که ما امروز با احساس خطر و به تأکید، معضلات تمام ارضی می نامیم، مثلا مسائل ئوکولوژیکی (محیط زیستی)، مسئله افزایش انفجاری جمعیت، مسئله ذلت توده ای در جهان سوم، مسئله ذلت در مناطق مهمی از زمین، امکان سقوط بشریت و یا حداقل سقوط تمدن بشری را در بطن خود دارند.

11

·        این بدان معنی نیست، که این فرماسیون اجتماعی بطور سرطانی رشد یابنده سرمایه داری ـ در گذر از فاجعه ـ به فرماسیون جدیدی گذر می کند و تضادهایش حل می شوند.
·        این امکان هم وجود دارد، که تضادهای داخلی آن به فاجعه تاریخی ـ بشرنوعی منجر شود.

12


·        من فکر می کنم که این فاجعه آگاهی (آگاهی به فاجعه)، یکی از گشتاورهای ماهوی شعور در عصر حاضر است، حتی برای کسانی که قادر به توضیح تئوریک آن نیستند.

13
·        انزجار عمومی در شرایط تاریخی کنونی که خاص ما سوسیالیست ها نیست، واقعیت غیرقابل انکاری در کشورهای سرمایه داری توسعه یافته است.

الف
·        این تضاد، حاکی از آن است که انسان ها بطرز کم و بیش شدید، مبهم و روشن خطر فاجعه ای را احساس می کنند و به عنوان بازتاب شرایط زمانی ـ تاریخی ادراک می کنند.

ب
·        این خطرآگاهی (آگاهی به خطر)، این فاجعه آگاهی (آگاهی به فاجعه) برای مدت مدیدی زیر علامت خطر جنگ احتمالی و بشر نابودکن بزرگ میان دو اردوگاه جهانی ـ سیاسی قرار داشت، یعنی زیر علامت گشودن دروازه جهنم هولناک غیرقابل تصور به روی بشر قرار داشت.

·  (واژه های «بحرانآگاهی»، «فاجعه آگاهی»، «خطرآگاهی» و غیره را به تقلید از واژه رایج «خودآگاهی» می سازیم. مترجم )

 ت

·        پس از تلاشی اردوگاه سوسیالیستی و در غیاب آلترناتیو سیاسی ـ حکومتی بزرگی برای سیستم جهانی سرمایه داری، من فکر می کنم، که مسئله جنگ هسته ای در وهله اول مطرح نیست.

پ

·        البته مسئله صلح در سطح بکلی دیگری کسب اهمیت می کند.

ث


·        زیرا تضادها و مسائل مورد اختلاف در فرم تضادهای منطقه ای بروز می کنند، یعنی به حواشی متروپول ها منتقل می شوند و دیگر تهدید بلاواسطه برای نوع بشر محسوب نمی شوند.

ج
·        در باره این مسئله که این تضادها و تعارضات چه خسارات ئوکولوژیکی (محیط زیستی) درازمدتی پدید می آورند و گشتاورهای عام خطر برای نوع بشر محسوب می شوند، وارد بحث نمی شوم.

14
·        بنظر من، فاجعه آگاهی (آگاهی به فاجعه) در عصر حاضر تا حد زیادی بر معضلات زیر مبتنی است:

الف
·        بر معضلات محیط زیست.

ب
·        بر معضلات افزایش انفجاری جمعیت

ت
·        و تا حدودی بر معضلات انفجار تولید کالائی.

پ
·        به زبان هگلی می توان گفت، که طرز توسعه «سیستم نیازها» در عصر حاضر و گسترش سرطانی آن در متروپول های  کاپیتالیستی، گرایش به تلاشی فاجعه بار را در بطن خود دارد.

ث
·        زیرا برای رفع این نیازهای گسترش یابنده، همواره تولید بی معنی وسیعتر کالاها صورت می گیرد که در نتیجه آن تعادل جامعه و طبیعت به هم می خورد.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر