۱۳۹۱ شهریور ۱۸, شنبه

سیری در شعری از آشنا ملک (6)

سرچشمه:
صفحه فیس بوک
آشنا ملک


وقتی آدم یک نفر را دوست داشته باشد، بیشتر تنها ست!
چون نمی تواند به هیچ کس جز به همان آدم بگوید چه احساسی دارد!
و اگر آن آدم کسی باشد که تو را به سکوت تشویق کند ، تنهایی تو کامل می شود!
«سمفونی مردگان»

عباس معروفی (1336)

نویسنده، نمایش‌نامه‌ نویس، ناشر و روزنامه‌ نگار معاصر ایرانی مقیم آلمان


• ما برای تأمل روی این ادعای حضرت عباس معروفی به تجزیه و بعد تحلیل آن مبادرت می ورزیم:

حکم اول
وقتی آدم یک نفر را دوست داشته باشد، بیشتر تنها ست!

• این ادعا بلحاظ محتوا، یعنی عملا و در واقع، اشتباه آمیز و نادرست است و بلحاظ فرم، یعنی بظاهر درست بنظر می رسد.

• چرا و به چه دلیل؟

1
بلحاظ محتوا


• این ادعا بلحاظ محتوا، اشتباه و نادرست است.
• زیرا دوست داشتن کسی، عملا به معنی خروج از قفس تنهائی است!
• به معنی همبائی است، حتی اگر دیدار، همنشینی و یا همزیستی عملی با آن شحص امکان پذیر نباشد، حتی اگر آن شخص از عشق آدمی نسبت به خویش بی خبر باشد و یا نسبت بدان بی اعتنا باشد.

• دوست داشتن کسی به هر علتی و در هر فرمی، آدمی را از عزلت و انزوا خارج می سازد و وارد رابطه ای مبتنی بر داد و ستد با و یا بی واسطه می کند.

• محبوب حتی در مجازی ترین فرم آن، به منبع نیرو بدل می شود و فاتحه ای بلند بر تنهائی و بیکسی فرد می خواند.

• پدیده «دوست داشتن» یکی از بغرنج ترین و پیچیده ترین پدیده ها ست.

• آدمی چه بسا کسی را دوست می دارد که خود دلیل روشنی برای دوست داشتن او ندارد.


• آنچه آدم درباره خویشتن خویش می داند، بمراتب کمتر از آن است که نمی داند.


• خودشناسی چه بسا دشوارتر از دگرشناسی و یا جامعه شناسی است.

• شاید علتش این باشد که چیزها و کسان دیگر را آسانتر می توان اوبژکت شناخت (موضوع شناخت) قرار داد تا خویشتن خویش را.

• چرا؟

• شاید به این دلیل که برای شناخت هر چیز باید آن را مورد آزمون و آزمایش قرار داد و مورد آزمون و آزمایش قرار دادن خویشتن خویش بمراتب دشوارتر از مورد آزمون و آزمایش قرار دادن چیزهای دیگر است.

• برای آزمودن دیگری می توان به عنوان مثال موجب رنجش او گشت و بعد واکنش او را مطالعه کرد.


• خودآزاری
برای خودشناسی اما بیهوده و بی ثمر است.


• از این رو ست که تجربه علیرغم آزار وارده از آن، در عین حال، وسیله ای برای خودشناسی است.


• خیلی ها حیوانی را، حشره ای را به عنوان دوست برمی گزینند تا از تنهائی نجات یابند.

• به همین دلیل، ادعای حضرت عباس معروفی فاقد پایه واقعی و تجربی ـ عقلی است.


2
بلحاظ فرم

• نظر حضرت عباس معروفی بلحاظ فرم درست بنظر می رسد، ولی فقط بلحاظ فرم.
• حق با او ست، از این نظر که «عاشق بیشتر تنها می شود»، تنهاتر می شود.
• به این مسئله برمی گردیم.

حکم دوم
وقتی آدم یک نفر را دوست داشته باشد، بیشتر تنها ست!
چون نمی تواند به هیچ کس جز به همان آدم بگوید چه احساسی دارد!

• دلیل حضرت عباس برای اثبات صحت ادعای خود بی پایه است.

• چرا؟

• برای اینکه او تنهائی انسان ها را نه در داربست دیالک تیک اوبژکتیف ـ سوبژکتیف، بلکه تنها در فرم سوبژکتیف در نظر می گیرد:
• چون کسی نمی تواند احساسش را به کسی بگوید، بنظر ایشان تنهاتر می شود.
• ولی آدم می تواند ـ به عنوان مثال ـ زندانی گردد و نتیجتا تنهاتر.

• اشتباه ایشان درست همین جا ست:
• عاشق خود را از دیگران ایزوله می کند، گوشه گیری پیشه می کند، خود را داوطلبانه تنهاتر می کند، اما نه به دلیلی که حضرت عباس اقامه می کنند!
• نه به این دلیل که او نمی تواند احساسش را به کسی دیگر بگوید.

• بلکه به این دلیل که او می خواهد بدون مزاحمت دیگران چهره محبوبش را در آیینه ذهنش بدلخواه و به زور فانتزی بازتولید کند و بر غیاب او بدین طریق غلبه کند و از تنهائی نجات یابد.


• دیالک تیک جالبی در این جور مواقع بکار می افتد:

• دیالک تیک پناه بردن به تنهائی به قصد نجات از تنهائی!
• دیالک تیک غلبه بر تنهائی حقیقی با توسل به همبائی مجازی!

• تنهائی او در واقع جانشینی (بدیلی، آلترناتیوی) برای بودن مجازی و رؤیائی با محبوب خویش است.

• این روند بازتولید چهره و رفتار محبوب به قوه تخیل اما روندی طاقت فرسا ست:

• اولا به این دلیل که تصویر بازتولید شده عمر فوق العاده کوتاهی دارد و در طرفة العینی از آئینه ضمیر عاشق محو می شود و نتیجتا او مجبور به بازتولید مکرر و مکرر آن می گردد و برای این کار انرژی عظیمی صرف می شود.

• از این رو ست که عاشق جماعت بشدت خسته و فرسوده می شوند و اغلب نیمه خواب ـ نیمه بیدارند.


• بر خلاف ادعای حضرت عباس، کسی که عاشق کسی دیگر است، کمگو نیست.
• او دنبال هر گوش شنوائی می گردد، که با تأیید به ماجرای عشق او گوش دهد:
• «از لیلی فقط بگوید و از لیلی بشنود!»

• به این حقیقت امر، حتی دهاتی ترین دهاتی ها از زن و مرد وقوف دارند و از این نیاز غریزی حداکثر بهره برداری پراگماتیستی را به عمل می آورند.

• محمود دولت آبادی در اثر خود تحت عنوان «کلیدر» به این مسئله وسیعا می پردازد.


• عاشق برای بیان احساس خود و برای رساندن آن به گوش معشوق از هر «پستچی» پلیدی حتی حاضر به استفاده می شود.

«پستچی» ها در این جور موارد حداکثر سوء استفاده را بی رحمانه به عمل می آورند.
• معلوم نیست که حضرت عباس این ادعا را از کجا صید کرده اند.

حکم سوم
و اگر آن آدم کسی باشد که تو را به سکوت تشویق کند ، تنهایی تو کامل می شود!

•ادعای بی پایه پشت سر ادعای بی پایه تر!

• کدام معشوقی عاشق خود را به سکوت دعوت می کند تا تنهائی اش تکمیل شود؟

• دعوت به سکوت تنها در شرایطی صورت می گیرد که معشوق از مشاهده ریخت و قیافه عاشق حالش بهم بخورد و بخواهد که گورش را گم کند.

• و اگر چنین شود، عشق کذائی در طرفة العینی به نفرتی چرکین استحاله می یابد.

• نکته دیگر این است، که عاشق کذائی احساسش را بدشواری می تواند به محبوب خود بگوید.

• چون احساس او عمدتا برخاسته از نیازهای غریزی او ست و قابل تبیین منطقی نیست.

• و هر آنچه که عاشق تحویل معشوق می دهد، بخش اعظمش یاوه و چرند و دروغ است، سرشته به اوپورتونیسم است، رقصیدن بی خویش، بی اراده، بی خردانه و غریزی به ساز او ست.

• از این رو ست که عاشق کلکسیونی از اطلاعات بیهوده و مبتذل راجع به معشوق گرد می آورد:

• اطلاعاتی در زمینه علایق و سلایق و غیره او.

• تا به هر ترفندی بتواند از نردبام وصل بالا رود.


این رابطه اصلا رابطه به معنی حقیقی کلمه نیست.
بی محتوائی این رابطه وقتی عیان می شود که نیاز غریزی ارضا شود.
این ادعای حضرت عباس با هیچ تجربه شخصی هیچکسی انطباق ندارد.
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر