۱۳۹۰ بهمن ۲۱, جمعه

سیری در جهان بینی صمد بهرنگی (3)


صمد بهرنگی (1318 ـ 1347)
24 ژوئن 1939 ـ 31 اوت 1967
سیری شتابزده در اولدوز و كلاغ ها
شین میم شین

تز هشتم
اين، گناه است كه نتوانم شكمم را سير كنم.


• بهرنگ با این حکم، گناه را به سلیقه خود برای کودکان جامعه معنی می کند:
• او هنجارهای اصیل جامعه بشری را بی اعتبار می سازد و گناه را بطرزی بسیار معیوب و خطرناک از نو تعریف می کند:
• گناه در قاموس بهرنگ، سیر نکردن شکم خویش به هر قیمتی و از هر طریقی است.

• بدین طریق دیالک تیک وسیله و وهدف وارونه می شود:
• برای رسیدن به هدف (سیر کردن شکم) در قاموس بهرنگ، هر وسیله ای مباح و مشروع جا زده می شود:
• به قول فلاسفه امپریالیسم و فاشیسم، هدف وسیله را توجیه می کند.

• این همان ماکیاولیسم معروف خاص و عام است.


• در فلسفه اجتماعی ارتجاعی بهرنگ، هر وسیله ای برای سیر کردن شکم خویش مجاز است.
• گناه یعنی ناتوانی از سیر کردن شکم خویش از هر طریق.
• ظاهرا شکم بالاتر از همه ارزش ها ست.

• اما چرا باید بهرنگ به توجیه دزدی بپردازد؟

• علت این بدآموزی آگاهانه، در نیت بهرنگ از کتاب نویسی است.
• او می خواهد که از کودکان ویا سالمندان کودک واره، چریک کذائی تربیت کند که بدون دغدغه خاطری به ماشین دزدی، بانک زنی و غیره برای مثال مبادرت ورزند.
• روزی در آینده، هنر بزرگ فدائیان و مجاهدان کذائی باز کردن در هر ماشینی در طرفة العینی خواهد بود.

تز نهم
اين، گناه است كه صابون بريزد زير پا و من گرسنه بمانم.

• این تعریف دیگری از مقوله گناه است:
• صابون را به مایحتاج اولیه زندگی ترجمه کنیم، تا به بی پایگی ادعای بهرنگ پی ببریم.

• در جامعه ایران در زمان شاه و حتی امروز، نیروهای مولده جامعه در سطح توسعه رقت باری قرار دارند و مایحتاج زندگی نه به وفور، بلکه به دشواری تولید می شود.


• تصویری که بهرنگ از جامعه به کودک می دهد، تصویری کاذب، مخدوش و معیوب است.

• صابون برعکس ادعای کلاغ، زیر دست و پا نریخته است.
• در جامعه اولدوز، کمبود مهیب صابون وجود دارد و بخش اعظم درآمد حاصل از فروش نفت باید صرف خرید گندم و کالاهای اساسی دیگر شود.
• نیروهای مولده جامعه هنوز چندان رشد نکرده تا جامعه قادر به تولید مایحتاج اولیه خویش باشد.

• گرسنگی در چنین جامعه ای امری عادی است و آلترناتیو گرسنگی توسعه نیروهای مولده جامعه است، نه دزدی.

• دزدی اتفاقا ضربات مهلک بر توسعه نیروهای مولده هر جامعه وارد می آورد.
• دزدی روند تولید و توزیع را مختل می کند.

• علاوه بر این، در جامعه اولدوز، جلوی توسعه شتابان نیروهای مولده را مناسبات تولیدی حاکم سد کرده است.

• برای برداشتن این سد اساسی از جلوی رشد نیروهای مولده به انقلاب اجتماعی نیاز مبرم است و برای انقلاب اجتماعی به تدارک مادی و معنوی نیاز است.

• این قبل از همه، بذر شعور رهائی بخش نوین است که باید در مزرع ضمیر توده ها افشانده شود، نه تبلیغ راه و رسم آنارشیستی دزدی و امثالهم.

• بهرنگ اما مسائل اجتماعی را ساده و مبتذل می کند و برای آنها راه حل های لحظه ای و فردی ارائه می دهد.

• مسئله گرسنگی و معضلات مبتنی بر فرم های دیگر فقر مادی و معنوی باید بطور ماتریالیستی ـ تاریخی تحلیل شود.


• شاید دلیل بهرنگ برای نوشتن کتاب برای کودکان و نه برای بزرگسالان، منطق فقیر و تق و لق و معیوب او ست.

• از سوئی فقط کودکان را می توان با این وارونه نشان دادن حقایق گول زد و نه بزرگسالان را.
• و از سوی دیگر خالی بودن چنته تئوریکی خود را با نوشتن یاوه برای کودکان بهتر می توان پرده پوشی کرد تا با نوشتن برای بزرگسالان قادر به تفکر.
• تخریب اعتبار آدم بزرگ ها از سوی بهرنگ نیز باید از همین سرچشمه آب بخورد.

• بهرنگ می خواهد که کودکان به حرف آدم بزرگ ها گوش ندهند و دلایل بی پایه او را زیر علامت سؤال نگذارند.


• بهرنگ متأسفانه در این زمینه موفق بوده و اغلب کودکان و نوجوانان خواننده کتاب های او به تحلیل های علمی معلمین شعورمند و آگاه بی اعتنا مانده اند و بلحاظ جسمی و روحی تخریب شده اند.


تز دهم
من ديگر آنقدر عمر كرده ام كه اين چيزها را بدانم.

• آخر و عاقبت هر دامگستر عوامفریبی، افتادن دیر یا زود، به دام خویشتن خویش است.

• بهرنگ که سن و سال و بلوغ را به معیار حواسپرتی ارتقا داده بود، اکنون خود مثل عوام عقب مانده جامعه فئودالی، طول عمر را برای ریختن زهر ایدئولوژیکی آنارشیستی خود به کام کودکان، به معیار حقیت شناسی بدل می کند.

• پس آدمبزرگ ها همه حواسپرت نیستند.
• پس آدم بزرگ ها هم باید حق داشته باشند که برای شان کتاب نوشته شود.
• پس آدمبزرگ ها نباید از خواندن کتب بهرنگ و لذت بردن از آنها محروم شوند.

• بهرنگ آخرین کسی است که طول عمر را به معیار دانائی و کاردانی ارتقا دهد.

• اما او از تفکر مفهومی بی بهره است و نمی تواند باندیشد و به سرچشمه های آگاهی دست یابد.
• بهرنگ قصد ارائه راه حل شتابزده و ساده برای همه مسائل جامعه و جهان دارد.

تز یازدهم
اين را هم تو بدان كه با اين نصيحت هاي خشك و خالي نمي شود جلو دزدي را گرفت.

• بهرنگ در این حکم، برای دفاع از دزدی به استدلال کودکانه دیگری دست می زند:
• اکنون دلیل دفاع از هنر دزدی نه نجات از گرسنگی، بلکه شکست ناپذیری و اجتناب ناپذیری دزدی است:
• چون با نصایح و هنجارها و قوانین خشک و خالی نمی شود جلوی دزدی را گرفت، پس دزدی حقانیت دارد و عملی ستوده و مشروع است.
• در منطق بهرنگ درست هر آن چیزی است که در مقابل نصایح خشک و خالی جانسختی نشان می دهد.

• اما نصایح، هنجارها و قوانین از آسمان نازل نمی شوند، بلکه بنا بر سطح توسعه نیروهای مولده مادی و معنوی هر جامعه تدوین می گردند.
• ذم دزدی در هر جامعه از آن رو ست که دزدی بطرزی مخرب جلوی رشد نیروهای مولده را سد می کند.
• دزدی ثمره تلاش عرقریز دهقانان و پیشه وران را به آتش می کشد و توده های مولد و زحمتکش را به خاک سیاه می نشاند.

• ادیان، اخلاق، احکام و ضرب المثل ها به علل اجتماعی ضرور معینی پدید می آیند و در آغاز نقش مترقی بی چون و چرائی ایفا می کنند.
• از این رو ست که انتقاد از مناسبات تولیدی کهنه باید با انتقاد از روبنای ایدئولوژیکی کهنه همراه باشد.
• اما نسخه رهائی بخش بهرنگ برای نجات از دزدی شنیدنی است:

تز دوازدهم
تا وقتي كه هر كس براي خودش كار مي كند، دزدي هم خواهد بود.

• بهرنگ بدون کوچکترین تأملی «کار کردن برای خود» را مذموم می داند و تا درجه ریشه دزدی ارتقا می دهد.
• کسی که دزدی را راه حلی برای نجات از گرسنگی می داند، باید هم «کار کردن برای خود» را مذموم بداند.
• وقتی که نعمت زیر دست و پا ریخته، چرا و برای چه باید کار کرد!

• اگر خواننده آثار بهرنگ قدرت تفکر داشته باشد، به ضد دیالک تیکی «کار کردن برای خود» خواهد اندیشید و به مفهوم «کار کردن برای غیر» خواهد رسید.
• چون برای مفهوم «خود» ضد دیالک تیکی دیگری غیر از «غیر» وجود ندارد.
• اما این همان منطق طبقات انگل و استثمارگر است که توده های مولد و زحمتکش را به بیگاری می کشند و مورد بهره کشی قرار می دهند.

تز دوازدهم
• صابون را برد و گذاشت زير گل و بته ها.
• چشمكي به ننه كلاغه زد كه بيا صابونت را بردار.
• ننه كلاغه خيلي آرام پايين آمد و رفت توي گل و بته ها قايم شد.
• اولدوز ازش پرسيد:
• ننه كلاغه، يكي از بچه هات را مي آري با من بازي كند؟
• ننه كلاغه پچ و پچ گفت:
• بعد از ناهار منتظرم باش.
• اگر شوهرم هم راضي بشود، مي آرم.
• آنوقت صابونش را برداشت، پر كشيد و رفت.

• هدف بهرنگ از کتاب نویسی برای کودکان، آموختن همین تاکتیک مسخره به اصطلاح «چریکی» است:
• چشمکی به یکدیگر زدن و پچ پچ کردن.

• کسی که حرف زدن بلد نباشد، غیر از چشمک و پچ پچ چه کاری از دستش برمی آید؟

• اما دموکراتیسم فئودالی زن ستیز ننه کلاغه تماشائی است:
• «اگر شوهرم راضی بشود، می آرم!»

• ننه کلاغی که اولدوز را به هر عمل ضد اخلاقی و خودسرانه تشویق می کند، خود مثل برده ای به مناسبات پدرسالاری تن در داده و تنها بشرطی می تواند بچه اش را بیاورد که شوهرش راضی شود و اجازه صادر کند.

تز سیزدهم
• چند دقيقه بعد باباش از اداره آمد.
• اخم و تخم كرده بود.
• جواب سلام اولدوز را هم نداد.
• دست هايش را نشسته، نشست سر سفره و شروع كرد به خوردن.
• مثل اينكه باز رييس اداره اش حرفي به اش گفته بود.

• این تصویری است که بهرنگ از پدر اولدوز ارائه می دهد:
• حیوانی اخمو که حتی جوابی برای سلام بچه تنهایش ندارد و بدون شستن دست سر سفره می نشیند و اعتنائی به گرسنگی بچه اش ندارد.

• اما جالب انتقال مسائل محیط کار بزرگترها به زندگی کودکان است.

• این بزرگترین کشف و هدف بهرنگ است.
• او می خواهد که بچه ها برای مشکلات زندگی بزرگترها راه حل بیابند.

• بعد خواهد گفت:
• «بچه باید بداند که پدر با سیلی صورت خود را سرخ نگه می دارد!»

• آنچه ظاهرا «اشاعه آگاهی» بنظر می رسد، به معنی محروم کردن کودکان از ساده ترین دلخوشی های کودکانه است.
• بهرنگ از کودک همه چیزهای مادی و معنوی لازم برای توسعه و تکامل طبیعی خویش را می گیرد، بی آنکه به او چیزی بدهد.

آثار بهرنگ نقشی جز تخریب جسم و جان کودکان ندارند و باید مورد انتقاد علمی و هومانیستی قرار گیرند.
ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر