۱۳۹۰ دی ۲۱, چهارشنبه

سیری در جهان بینی احسان طبری (9)


احسان طبری
معنای زندگی
تحلیل واره ای از میم حجری

تز دوم
پُرسی اگر که زندگی ما برای چیست

• این پرسشی که طبری قصد پاسخ دادن بدان را دارند، شاید پرسشی به قدمت تاریخ تفکر بشری است.

• انسان با کسب توان تفکر انتزاعی، پس از آشنائی با دیالک تیک علت و معلول و دیالک تیک وسیله و هدف، بیشک دلیل وجود خود را (معنی زندگی را) از خود و همگنان خود پرسیده است.

• حتی پس از اختراع خالقی از هر نوع، دلیل وجود او کماکان مبهم و ناروشن مانده است:

• حتی صدها سال بعد، همین پرسش مولوی را به خود مشغول می دارد:

• «از کجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود؟
• به کجا می روم آخر، ننمائی وطنم!»

• مولوی می داند که پیامبر اسلام به این پرسش، پیشاپیش پاسخ داده است:
• هدف از خلق جن و انس، شناخت برده دار (معبود، خدا) و بندگی او ست!

• این تنها جواب بی چون و چرائی است که محمد ـ به مثابه نماینده بی چون و چرای فرماسیون برده داری ـ از قول برده دار بزرگ آسمانی (الله) برای گفتن دارد:
• هدف از آمدن به این جهان، شناخت برده دار و اطاعت از فرامین او ست:
• هدف از آمدن به این جهان، بردگی مادم العمر است!

• مولوی اما سعدی و حافظ نیست تا به پاسخ های مصلحتی و من در آوردی (و هرچند منطبق با روح زمان) پیامبر تمکین کند و خوش باشد.
• مولوی شوریده ای خردستیز است که چراغ برمی دارد و دربدر به دنبال انسان می گردد، به دنبال انسان انتزاعی نایافتنی می گردد، بی اعتنا به تجارب تلخ پیشینیان که هر چه بیشتر گشته اند، کمتر یافته اند:

• «گفتند:

• «یافت می نشود، جسته ایم ما»

• گفت:

• «آنچه یافت می نشود، آنم آرزو ست!»

• مولوی خردستیز، ظاهرا بی خیال یافتن انسان ایدئال خویش است.

• او احتمالا می داند که انسان انتزاعی را در عالم خارج هرگز نمی توان یافت:
• احتمالا می داند که با چراغ و در شهر فقط می توان انسان مشخص را پیدا کرد و نه انسان مجرد (انتزاعی) را.

• طبری اکنو در صدد پاسخ به پرسش دیرآشنای بشری است:

تز سوم
• گویم تو را، که نیست برای قلندری
• هنگامهً زمان گذراندن به بیخودی
• سرتاسر حیات گرفتن به سَرسَری

• طبری برای تشریح معنای زندگی به متدی شبیه متد تئولوژی منفی توسل می جوید:
• وقتی از نمایندگان تئولوژی منفی می پرسند که خدا چیست؟
• مثل طبری جواب می دهند که خدا چی نیست!

• به قول سعدی:

• «ذات خدا از ضد و جنس بری است!»

• خدا نه مادی است و نه تضادمند!

• بنظر طبری، زندگی برای قلندری نیست!

• قلندری به چه معنی است؟

• طبری به این پرسش هم پاسخ می دهد:
• قلندری یعنی عمر خود را به بی خودی سر کردن، به علافی گذراندن!
• سرتاسر حیات را سرسری گرفتن!

• طبری معنای زندگی را ـ بر خلاف ادعای خراباتیان (کسروی) ـ در لاابالیگری و خوشباشی و ول انگاری نمی دانند و این شیوه رفتار و زیست را اکیدا رد می کنند.


تز چهارم
از بهر جمع خواسته و ساز و برگ نیست

• زندگی ـ بنظر طبری ـ برای گردآوری خواسته و ساز و برگ نیست!

• خواسته و ساز و برگ به چه معنی است؟

• خواسته و ساز و برگ بیشک معنائی جز لوازم و مایحتاج مادی زندگی ندارند.
• بنظر طبری زندگی برای گردآوری لوازم و مایحتاج زندگی نیست.

• لوازم زندگی در جامعه با مقوله «کالا» تبیین می یابد.

• درست در عصر سرمایه داری، آنجا که کالا بسان بتی مورد پرستش قرار می گیرد و در کسوت پول (که خود فرمی از کالا ست) به درجه معیار معیارها ارتقا می یابد، طبری اعلام می دارد که زندگی برای گردآوری کالا نیست!


• شاید منظور طبری دست رد زدن بر سینه ستبر کالاپرستی است.


• مراجعه کنید به فتیشیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

• کالا اما قدمتی دیرین دارد و حتی در جامعه اشتراکی اولیه وجود داشته است، داد و ستد کالا نیز به همین سان.

• بدون گردآوری کالا، بدون تولید و تصاحب کالا نمی توان زندگی کرد:

• تز موسوم به «درک ماتریالیستی تاریخ» اعلام می دارد که انسان قبل از هر چیز به «خواسته و ساز و برگ» نیاز دارد:

• به خوراک و پوشاک و مسکن و وسایل حمل و نقل و تفنن و غیره!

• تصاحب وسایل اساسی تولید و توسعه و تکثیر بی درنگ و بی امان نیروهای مولده، رهنمود بنیادی مارکس و انگلس در نخستین سند کمونیستی موسوم به «مانیفست حزب کمونیستی» به طبقه کارگر بوده است.


• این معنائی جز تولید و تکثیر و تصاحب کالا ندارد!


• طبقه کارگر که ریاضت طلب نیست تا با هیچ و پوچ سر کند!


• مارکس حتی در توضیح ریشه کالاپرستی با خونسردی یک دانشمند علوم طبیعی اعلام می دارد که انسان در واقع نه کالا را، بلکه نیروی کار تبلور یافته در مواد طبیعی را، یعنی ماهیت انسانی خویشتن خویش را می پرستد.

• خواسته و ساز و برگ، دیالک تیکی از طبیعت و انسان است، طبیعت تغییر فرم یافته است، به قول هگل!


• حذف گردآوری کالا از سوی طبری به معنی بی اعتنائی و یا در بهترین حالت کم بها دادن به به تز «درک ماتریالیستی تاریخ» و رهنمودهای اساسی بنیانگذاران سوسیالیسم علمی است!


• به معنی سوق انسان تا درجه پایین تر از گیاهان و جانوران است!


• چون نباتات و حشرات وحیوانات نیز هر کدام به شیوه خاص خویش به گردآوری خواسته و ساز و برگ زندگی می پردازند:

• مورچه ها حتی انبارهای بغرنج آذوقه در زیر زمین برپا می دارند و برای جلوگیری از فساد مواد غذائی به توسعه مواد شیمیائی و بیوشیمیائی بغرنج و تنظیم درجه حرارت معین روی می آورند.

• مورچه چه بسا تولید می کنند:

• مورچه ها قارچ می پرورند تا از آنتی بیوتیک تولید شده بوسیله قارچ ها به عنوان ماده ضدعفونی کننده و ماندگارساز خواسته و ساز و برگ خویش استفاده کنند.

• انسان که نمی تواند بدون خواسته و ساز و برگ مادی و معنوی زنده بماند.


• البته همانطور که حدس زده شد، هدف طبری مبارزه با کالاپرستی است که فرم مدرنی از بت پرستی است.


تز پنجم
وز بهر مرگ و هستی آن سوی مرگ نیست

• طبری در این حکم، تئولوژی اسلامی را به چالش می کشد:
• از سوئی تئوری موسوم به «دنیا مزرعه آخرت و عقبی است!» را.
• و از سوی دیگر، تئوری شهادت و دریافت چک سفید ورود به جنت کذائی را.

تز ششم
نی بهر ماتم است، نه از بهر اضطراب

• بنظر طبری، زندگی از سوئی برای عزاداری و ماتم گیری نیست!
• عزاداری و ماتمگیری یکی از شیوه های زیست خرده بورژوازی سنتی است که در مذهب تشیع نمایندگی می شود:
• به معنی صرفنظر پیگیر از خوشی و شادمانی و لذت دنیوی است، اگر هم نه در عمل، حداقل در حرف و در تظاهر به پارسائی!

• با روی کار آمدن عجوزه های عهد عتیق در کشورهای خاورمیانه، تاریخ طناز رو دست ترفندآمیز بزرگی به خناس زده است:
• ثروت زیر زمینی کلان ـ بسان خوان بزرگی ـ گسترده است تا مدعیان ریاضت و صرفنظر از لذت، در لجنزار ارتشاء، فساد و شهوت و خور و خواب غوطه خورند و عملا فاتحه بلندی بر دعاوی دروغین و رنگین چندین صد ساله در افکار عمومی بخوانند!

• کاری که به روشنگری خستگی ناپذیر چندین صد ساله نیاز داشته، در چند دهه ناقابل به اتمام می رسد و طناز بزرگ تاریخ بر قله های رفیع پیروزی گریزناپذیر قهقاه گوشخراش خنده سر می دهد و پیروزی خود را جشن می گیرد!


• آن سان که از مذهب پوسته ای بیهوده بماند، به همان سان که از ماری پوست عوض کرده در برهوتی به جا می ماند!

تز هفتم
نی تن زدن ز رنج و هراسیدن از عذاب


• معنای زندگی در قاموس طبری، تن زدن از ررنج و هراسیدن از عذاب نیست!

• ظاهرا طبری در این حکم، عذاب موعود در دوزخ کذائی الهی را به نقد می کشند:
• زندگی برای گذراندن عمر در منگنه رنج و اضطراب و هراس از عذاب دوزخ نیست!

• پیامبران سه گانه وحی، بی رحمانه ترین و آنتی هومانیستی ترین تئوری و متد (اسلوب) را برای رام و فرمانبرسازی بشریت توسعه داده اند.

• آن سان که چه بسا حتی جرعه آب در حلقوم انسان به زهر بدل می شود:
• انسان معتقد به یاوه های مذهبی هر لقمه نانی که بر دهن می نهد، باید به منشاء آن لقمه باندیشد، به حلالی و حرامی آن، به خمس و زکات و صد کوفت و زهرمار آن باندیشد.

برای توجیه، دفاع و تحکیم خشن ترین و خونریزترین نظام اجتماعی ـ اقتصادی موسوم به برده داری، ظاهرا چاره ای جز این نبوده است.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر