۱۳۹۰ دی ۱۹, دوشنبه

سیری در جهان بینی احسان طبری (8)

احسان طبری
معنای زندگی

سرچشمه:
فیسبوک خسرو روزبه

تحلیل واره ای از میم حجری

• در این جهان که گرم ستیزند، هست و نیست
• پُرسی اگر که زندگی ما برای چیست

• گویم تو را، که نیست برای قلندری
• هنگامهً زمان گذراندن به بیخودی
• سرتاسر حیات گرفتن به سَرسَری

• از بهر جمع خواسته و ساز و برگ نیست
• وز بهر مرگ و هستی آن سوی مرگ نیست

• نی بهر ماتم است، نه از بهر اضطراب
• نی تن زدن ز رنج و هراسیدن از عذاب

• معنای زندگی است، نه از شاخسار عمر
• با رعشه های بیم، در آویختن به آز

• خواری کشیدن از همه، در گیر و دار عمر
• از بهر آن که عمر شود، اندکی دراز

• معنای زندگی نه آرامش خموش
• نی بانگ های و هوی، به گرد وجود خویش

• نی پا کشیدن است ز میدان کار و کوش
• نی راه کار و کوش، گزیدن به سود خویش

• معنای زندگی است نبردی کز آن نبرد
• از بند وارَهَند کسانی که بنده اند
• بهروزتر زیند، کسانی که زنده اند.

تلاش در جهت تحلیل شعر

• بخشی از اشعار طبری را از نواری با صدای دلنشین و شورانگیز ایشان بارها شنیده ایم و لذت برده ایم، بی آنکه آنها را مورد تأمل دقتمند قرار داده باشیم و به محتوای آنها پی برده باشیم.

• این فراز شعر ایشان را تصادفا در دیوار فیس بوک «خسرو روزبه» دیدیم، مورد تأمل شتابزده قرار دادیم و به ابراز نظر
در باره آن، خطر کردیم.
• بعد تصمیم به تحلیل حتی المقدور آن گرفتیم تا قدری عمیقتر در موضوع (اوبژکت) شناخت فرو رویم و شاید رهاوردی سنگینتر به همراه آوریم.

• ما بسان بیولوگ ها (زیست شناسان) هرگز از قبل نمی دانیم که زیر ذره بین تحلیل چه خواهیم دید و چه بسا خود از نتیجه تحلیل در شگفت می شویم.

• طبری در این شعر می کوشند که برای زندگی معنائی ارائه دهند.
• ما سعی می کنیم این شعر را نخست به تزهائی تجزیه و بعد مورد تأمل و تحلیل قرار دهیم.

• اگر فرزانه ای برداشت های ما را به نقد کشد، تصحیح، تدقیق و یا رد کند، شادمان خواهیم شد.

• در باره موضوع شناخت از هر نوع، هرگز حرف آخر زده نمی شود و نمی تواند زده شود.

تز اول
در این جهان که گرم ستیزند، هست و نیست

• طبری در این تز، جهان را جولانگاه دیالک تیک هست و نیست می دانند.

• دیالک تیک هست و نیست، اما به چه معنی است؟
• آیا اصولا چنین دیالک تیکی وجود دارد؟
• آیا دیالک تیکی به نام دیالک تیک وجود و عدم وجود دارد؟

• در هر دیالک تیک، دو قطب دیالک تیکی با هم در وحدت و تضاد اند، بر یکدیگر تأثیر می گذارند و از یکدیگر تأثیر بر می دارند.

• عدم (نیستی) چگونه می تواند از وجود (هستی) تأثیر بردارد و متقابلا بر وجود (هستی) تأثیر بگذارد؟

• آیا دیالک تیک می تواند قطب هیچکاره، تماشاچی و خنثی داشته باشد، قطبی که نه تأثیر بر دارد و نه تأثیر بگذارد؟

• نه!

• چنین دیالک تیکی وجود ندارد و نمی تواند وجود داشته باشد.


• هیچکاره را ـ به قول حریفی ـ به خطه دیالک تیک راه نمی دهند:

• دیالک تیک عضو انگل، خنثی، تماشاچی و هیچکاره نمی پذیرد.

• طبری نباید از این حقیقت امر بی خبر باشند.

• طبری اما ـ به احتمال قوی ـ برای این ادعا دلایلی دارند.

• امیر پرویز پویان جزوه ای به نام «رد تئوری بقا!» نوشته است.

• ایشان هم در این جزوه عملا از دیالک تیک بقا و فنا دم می زنند و در این دیالک تیک نقش تعیین کننده را از آن فنا می دانند و یا می خواهند که دانسته شود:

• مرگ ظاهرا در این جزوه، فونکسیون موتور تحول را به عهده می گیرد.

• ما در فرصتی دیگر این جزوه را مورد تحلیل قرار خواهیم داد.


• مسعود احمد زاده نیز جزوه ای تحت عنوان «جنگ مسلحانه ـ هم استراتژی ـ هم تاکتیک!» منتشر کرده که به دیالک تیک استراتژی و تاکتیک مربوط می شود.

• وجه مشترک این سه «دیالک تیک» اما کجا ست؟

• وقتی طبری و پویان از دیالک تیک وجود و عدم (بقا و فنا) سخن می گویند، در حقیقت از دیالک تیک همه چیز و هیچ سخن می گویند.

• در فلسفه هگل و مارکسیسم روندی به نام روند نفی نفی وجود دارد که بر دیالک تیک کهنه و نو مبتنی است:
• نو کهنه را نفی می کند و در نتیجه ستیز کهنه و نو، نوتری (به قول آریان پور) پدید می آید که با تشکیل ضدی در اندرون خود، به کهنه بدل می شود تا به نوبه خود نفی شود.

• منظور طبری احتمالا همین روند نفی نفی است.

• نیروی محرکه روند نفی نفی اما نه دیالک تیک هست و نیست، بلکه دیالک تیک تز و آنتی تز است.

• سفیده و زرده تخم مرع (تز) بوسیله نطفه (آنتی تز) نفی می شود و جوجه (سنتز) تشکیل می یابد.


• اگر دیالک تیک هست و نیست طبری را به شکل دیالک تیک تز و آنتی تز بسط و تعمیم دهیم، می توانیم پاشنه پاها را بکشیم و تمامت عمر خود را دربدر به دنبال سنتز بگردیم، بی آن، که بتوانیم بالاخره چیزی بدست آوریم.


• آنگاه سرانجام از خود خواهیم پرسید که این دیگر چه دیالک تیکی است که از ستیز تز و آنتی تز، سنتزی تشکیل نمی شود؟

• طبری احتمالا دیالک تیک واره هست و نیست را از مولوی و عرفای دیگر به عاریه گرفته اند و به سیاق خود تفسیر کرده اند:
• «از جمادی مردم و نامی شدم وز نما مردم ....»

• مولوی در این بیت ـ بی انکه خود بداند و بتواند بداند ـ گذار از کیفیتی نازل (معدنی، غیر آلی) به کیفیت عالی (ارگانیک، آلی) را تصور و تصویر می کند:
• گذار از هیدروکربن های بی جان به اسیدهای امینه و بالاخره به سلول زنده گیاهی و حیوانی را، دیالک تیک کمیت و کیفیت را!

• این مرگ عرفانی گشته مورد نظر مولوی و طبری نه مرگ به معنی واقعی کلمه، بلکه توسعه است.

• مراجعه کنید به تئوری توسعه در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

• در فلسفه موسوم به پانته ئیسم که جهان بینی عرفا را تشکیل می دهد، دیالک تیک عینی هستی تخریب و تار و مار می شود:
• میان دو قطب دیالک تیکی علامت تساوی گذاشته می شود:
• دیالک تیک طبیعت و خدا (ماده و ورح، وجود و شعور) در ذهن مه آلود عارف، مثل عمارت آبی رؤیا فرو می پاشد و ماده و روح (طبیعت و خدا) در هم ذوب می شوند و یکی می شوند.

• مراجعه کنید به پانته ئیسم، عرفان در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

• امیر پرویز پویان نیز در جزوه خویش، بسان عرفا اقطاب دیالک تیکی را در یکدیگر ذوب می کند و عملا مرز میان وجود و عدم را بطور انتزاعی نفی و انکار می کند.
• بدین طریق است که به رد تئوری بقا و به تجلیل و تقدیس تئوری فنا می رسد.
• او هم در دیالک تیک واره بقا و فنا، دو قطب کذائی را در هم ذوب می کند.

• مسعود احمدزاده حتی گامی فراتر می نهد و در دیالک تیکی عینی و واقعی به نام دیالک تیک استراتژی و تاکتیک، بسان عارف شوریده خردستیزی، دو قطب دیالک تیکی را در هم ذوب می کند و از هم استراتژی ـ هم تاکتیک دم می زند.
• مبارزه مسلحانه کذائی بدین طریق هم استراتژی می شود و هم تاکتیک!

• آنگاه دیگر نمی توان کمترین فرقی میان استراتژی و تاکتیک پیدا کرد.


• آنگاه دیگر نمی توان دریافت که عقد قرارداد صلح میان استالین و هیتلر، تاکتیکی بوده و یا هم استراتژیکی بوده، هم تاکتیکی؟

• احمدزاده جوان به احتمال قوی، نه معنی استراتژی و تاکتیک را می دانست و نه از دیالک تیک خبر داشت.

• واقعیت این است که اقطاب دیالک تیکی را حتی بزور بمب اتم نمی توان در یکدیگر ذوب کرد و یا از یکدیگر جدا کرد.
• همه این تشبثات در عالم تخیل عرفای بی خبر از خرد صورت می گیرند و نه در عالم واقع.

• در هر صورت، بنظر طبری جهان جولانگاه ستیز وجود و عدم، هست و نیست است.

• جهان بینی احسان طبری احتمالا به گشتاورهایی از عرفان آلوده است.

• باید ببینیم.
ادامه دارد

۲ نظر:

  1. با سلامی گرم به رفیق حجری عزیز

    رفیق گرامی من یکی از خوانندگان پر و پا قرص وب شما هستم و کمتر مطلبی است که برایم نا خوانده باقی می ماند. متاسفانه تا کنون نمی توانستم با وب وزین شما تماس برقرار نمایم. اکنون که این مشکل میسر شده است لازم می بینم در مورد مطلب شما در مورد دیالکتیسین گرانقدر احسان طبری مطالبی را بیان نمایم.

    فکر می کنم منظور طبری از هست و نیست نه وجود و عدم، آنچنان که عرفا می اندیشند بلکه زندگی و مرگ است آنگونه که دیالکتیسن های ماتریالیست می اندیشند. طبیعی است که طبری نمی تواند به چنان طرز تفکر جزمی رسیده باشد که حتی عدم را برای یک اتم متصور باشد. در ضمن مارکس در عنفوان جوانی مطلبی را در مورد مرگ و زندگی بیان می کند که قابل تامل است. مارکس می گوید:(نقل به مضمون) اگر مرگ متلاشی شدن باشد به گونه ای که ماده تمام نمودش را از دست بدهد و در واقع انتهای مرگ چیزی جز در غلطیدن به اتم یعنی کوچکترین ذرهء بی نمود نباشد. بنا بر این مرگ تنها چیزی است که نابود نمی شود. اتفاقا این مرگ است که در بستر زیرین هرگز نابود نمی شود و همواره به بقا خود ادامه می دهد و اتم با در غلطیدن به مادهء دارای شکل است که توان نمود پیدا می کند

    برای اینکه مطلب درست تر بیان شود و کلام قاصر اینجانب موضوع را دم بریده نگرداند. عینا آدرس مطلب را که در صفحات ۶۵ و ۶۶ کتاب مارکس، زندگی و دیدگاه های او نوشته دکتر مرتضی محیط را برایتان ارسال می کنم. در ضمن ارسال این مطلب نمی تواند یک بعدی و تک راستا نگری امیر پرویز پویان و مسعود احمد زاده را توجیه نماید و طبیعی است بین تحلیل مارکس و نگرش یک بعدی آنها دنیایی فاصله وجود دارد. فقط هدفم اینست که عنوان مارکس مرگ طبیعت را ذات اصلی و فنا ناپذیر آن می داند.

    http://www.golshan.com/pazhoohesh/mohit/m45/book01/html/p0065_.html

    در ضمن مشتاقانه بقیه نقد شما را دنبال می کنم و اگر فرصتی باشد سایر نقد های شما را از نوشته های استاد گرانقدر احسان طبری نقد خواهم کرد. البته تنها جهت هم اندیشی م نه چیزی بیش

    با مهر

    پاسخحذف
  2. ممنون. مارکس از قضا منکر عدم است.
    مارکس از لایزالیت ماده
    از
    فنا ناپذیری و خلق ناپذیری ماده
    از ازلیت و ابدیت ماده
    سخن گفته است

    پاسخحذف