۱۳۹۰ دی ۲۴, شنبه

سیری در جهان بینی احسان طبری (11)


احسان طبری
معنای زندگی
تحلیل واره ای از میم حجری

تز دهم
• معنای زندگی است نه آرامش خموش
• نی بانگ های و هوی به گرد وجود خویش

• منظور طبری از «ارامش خموش» و «های و هوی به گرد وجود خویش» چیست؟

1
مفهوم «آرامش خموش»

• احتمالا منظور ایشان از مفهوم «آرامش خموش»، شیوه زیست عرفا از قبیل مولوی و غیره است، گوشه گیری، مردمگریزی، عزلت و ریاضتکشی است.

• طبری ظاهرا مخالف عزلت گزینی است، ولی به نفی انتزاعی آن قناعت می ورزند و آلترناتیوی برای آن عرضه نمی کنند.

2
مفهوم «های و هوی به گرد وجود خویش»

• شاید منظور ایشان از این مفهوم، خودنمائی و اگوسنتریسم (خودمرکزبینی) است.

• ایشان اگوسنتریسم را نیز به مثابه شیوه زیست، بطور انتزاعی نفی و رد می کنند، بی آنکه آلترناتیوی برای آن ارائه دهند.


• اگوسنتریسم (خودمرکزبینی) اتفاقا یکی از بیماری های نکبت بار دیرین در جامعه ما ست.


• هر شاعری خود را در مرکز کاینات تصور می کند و جا می زند:

• سرهم بندی کردن شعر لب جویباری همان و رجزخوانی بی خطر و بی ضرر
شاعرانه همان.

• همین اگوسنتریسم در فرم های مختلف نسل به نسل منتقل می شود و جامعه را به فساد می کشد.

• آن سان که خیلی از جوان ها حتی برای نام در کردن، از روی جسد خویش می گذرند.

• سنتی عجیب و غریب که کماکان جانسختی می کند:

• یکی را رژیم شاه و یا شیخ به بهانه واهی به قتل می رساند و بعد گله ای از دوست و آشنا به راه می افتند و از مرگ بیهوده او سرمایه معنوی برای خود سرهم بندی می کنند.

• شهادت کذائی به معیار حقانیت شهید کذائی بدل می شود.

• مرثیه پشت مرثیه سروده می شود و خاطره پشت خاطره نوشته می شود و سایت ها بسان قارچ ها می رویند که محتوائی جز عکس هائی و یادواره هائی جسته و گریخته ندارند.

تز یازدهم
• نی پا کشیدن است ز میدان کار و کوش
• نی راه کار و کوش، گزیدن به سود خویش

• معنای زندگی در قاموس طبری، نه پرهیز از کار و کوش است و نه گزینش راه کار و کوش به نفع خویش!

1
مفهوم «پای کشیدن از میدان کار و کوش»

• اگر از کسی برای ادعایش دلیل نخواهند، مشکلی نخواهد داشت.

• انگار کار و کوش، امری اختیاری است، تا کسی از آن پا بکشد و یا بدان تن در دهد.


• در جهنم جامعه طبقاتی، میلیون ها انسان بیکارند و کار به ایدئال و آرزوئی بدل شده، کاری که جسم و روح را در منگنه مهیب خویش می فشرد و جز تفاله ای از هر دو باقی نمی گذارد.


• همین کار که مولد ارزش و اضافه ارزش است، خود به ارزشی انتزاعی و بت واره بدل شده است، آن سان که جماعت کارگر برای حفظ محل فروش آن از روی جسد یکدیگر می گذرند و بی پروا چه بسا چاه ها بر سر راه همطبقه همسرنوشت خویش حفر می کنند.

2
مفهوم «گزیدن راه کار و کوش به نفع خویش»

• طبری مخالف
گزیدن راه کار و کوش به نفع خویش است!

• هر عضوی از طبقه بهره کش از هر نوع، که طبری را نمی شناسد، با شنیدن این رهنمود، پشت سرش نماز خواهد گزارد:

• کار و کوش نه به نفع خویش، بل به نفع غیر!
• چه بهتر از این!
• این همان ایدئال بورژوازی لیبرال کلاسیک است!

• صدور اندرز انتزاعی می تواند پیروان چشم و گوش بسته را دچار مشکل سازد.

• به همین دلیل است که حریفی، شعر را بهترین وسیله برای تخریب شعور توده تلقی می کند.

• همه چیز در عالم شعر به اشاره و ایجاز می گذرد.

• گزینش راه کار و کوش به نفع خویش یکی از بنیادی ترین خصایص هر موجود زنده است.
• هر موجود زنده از آمیب تک سلولی تا انسان!

• در فرهنگ بورژوازی آن را با مفهوم «اگوئیسم بنیادی» به تبیین می کشند:

• حتی آمیب در زندگی خویش به سوی بخشی از آب سیر می کند که بلحاظ مواد غذائی، غلظت بالاتری دارد، چه برسد به انسان.

• مگر می شود از انسان خواست که به نفع خویش ناندیشد و بدتر از آن، به نفع خویش راه کار و کوش برنگزیند!


• از سراپای چنین کاری و چنین شیوه زیستی ایراسیونالیسم می تراود.


تز دوازدهم
• معنای زندگی است نبردی کز آن نبرد
• از بند وارَهَند کسانی که بنده اند
• بهروزتر زیند، کسانی که زنده اند.

• این واپسین تز طبری است.

• این تنها تزی از او ست که به شیوه تئولوژی منفی فرمولبندی نشده است.


• همه چیز بطور انتزاعی نفی شده اند:

• قلندری، جمع خواسته و ساز و برگ، زندگی برای مرگ و هستی آن سوی مرگ، ماتم و اضطراب، تن زدن از رنج و هراسیدن از عذاب، در آویختن به آز از شاخسار عمر با رعشه های بیم، خواری کشیدن از همه، در گیر و دار عمر برای آن که عمر شود، اندکی دراز، خموشی و گوشه گیری و های و هوی و گرد و خاک به گرد وجود خویش، پا کشیدن از میدان کار و کوش و راه کار و کوش، گزیدن به سود خویش!

• تنها چیزی که مانده نبردی است تا بنده ها از بند وارهند و زنده ها بهروزتر زیند!

• اکنون خواننده بخت برگشته از خود می پرسد:
• مخاطب طبری کیست؟

• اینها کیانند که باید به نبرد بپردازند تا برده ها از بند وارهند و زنده ها بهروزتر زیند؟

• خود برده ها که نمی توانند در نبردی شرکت ورزند که به نفع خویشتن خویش باشد!
• چون چنین کاری به معنی راه کار و کوش گزیدن به نفع خویش خواهد بود!

• از همین بیت آخر می توان حدس زد که در ضمیر طبری چه می گذرد و مخاطب او کیست؟


• مخاطب طبری فقط می تواند مشتی نخبه شناور بر فراز توده باشد، مشتی آزاد که رسالت نجات توده در بند را بدوش می کشند و از سرتاپای شان نخوت و خودپرستی و افاده فروشی می ریزد.
• آن سان که گوئی بشریت بدهکار آنها ست و آنها سودائی جز منافع غیر ندارند!

• مخاطب طبری را در شعر زیر از او، بوضوح می توان باز شناخت:


• شنـــــیدم لا لــه ای در کـوهســــــاری
• درفـش افراشـت، آغـاز بهــــــاری

• به گــرد خــود جهانــی یافــت غمگین
• جهانی بی گل و ریحان و نسریـن

• دلــش افســرده شــد از بـــی نصیبــــی
• همــی سـر کـرد آهنـــگ غریبـی:

• «که ما را همدمی دراین زمین نیســـــت
• بجز خار مغیلان در کمین نیسـت

• چـو گلبـــرگ تــــرم پژمــرده گــــردد
• کســی نی، کاو دلـش افسرده گـردد

• در این صحـرای پر خاشاک و پر خــس
• به داغ خویـش تنهائیــم و بی کــس»

• ولـی آن دانــه هـا کـان لالـه افشـانـــــد
• نسیمی برد و در هر گوشه بنشاند

• هنــوز آن لالــه را جــان بــود در تــن
• که شد رشگ جنان آن تیره گلخـن

• چــو آتـش شعله هــا از خـــاک بــر زد
• ز هـر سو لالـه ای گلـرنـگ سر زد
پایان

۵ نظر:

  1. معنای زندگی ست نه آرامش خموش/نی بانگ های و هوی به گرد وجود خویش
    "ست" در نوشته شما از قلم افتاده است.

    پاسخحذف
  2. با سلام و سپاس از تصحیح خطای مان، ضمن شادی ژرف از اینکه خسرو عزیز نظری به کارهای ما انداخته اند. ایکاش به ایرادات و معایب ما در زمینه برداشت ها و نظرات شتایزده مان نیز می پرداختند. با تشکر مجدد

    پاسخحذف
  3. سلام. من در حدی نیستم که بتوانم کارهای ارزشمند شما را نقد کنم.مگر در مواردی مثل همین از قلم افتادگی ها که با حجم زیاد مطالب شماامری طبیعی است.
    باتشکر

    پاسخحذف
  4. خسرو عزیز
    شکسته نفسی صفتی قابل ستایش است.
    ولی ترساندن دوستان از خویشتن خویش بیرحمانه است.
    در هر صورت از اینکه شما بر نظرات خام ما نظر می افکنید، برای ما بسیار نیروبخش است.
    خیلی خیلی ممنون و با بهترین آرزوها

    پاسخحذف
  5. این نظر توسط نویسنده حذف شده است.

    پاسخحذف