۱۳۸۹ دی ۱۸, شنبه

فرار بزدلانه از تاریخ (15)


هیروشیما ـ ناگازاکی
دومه نیکو لوسوردو
برگردان شین میم شین
1999
1
تهاجم نظامی ـ دیپلوماتیک ایالات متحده آمریکا

• آغاز و پایان «جنگ سرد» با دو اخطار نظامی، با دو تهدید نشانه گذاری شده است.
• نه فقط تهدید به جنگ، بلکه تهدید به جنگ ضربتی و توتالیتر (سرتاسری) و نابودی:
• نابودی اتمی هیروشیما و ناگازاکی بدستور ترومن.
• برنامهً «جنگ ستارگان»، به ابتکار رونالد ریگان.

• ولی نه فقط به این دلیل می توان دورهً 46 سالهً (1946 ـ 1991) را نوعی «جنگ جهانی سوم» با شاخص های خودویژه تلقی کرد.

• فاتحان این جنگ توانستند، ابتکار عمل سیاسی ـ نظامی را از دست کمونیست ها بربایند:
• 5 سال بعد از قطع رابطهً غرب با اتحاد جماهیر شوروی (سال 1953)، یوگوسلاوی ـ با امضای قراردادی با ترکیه و یونان (پیمان بالکان) ـ نقش عضو رابط ناتو در مواضع تدافعی غرب را بعهده می گیرد.

• در سال های 70 با نزدیکی مجدد امریکا ـ چین، اتحادی بر ضد شوروی قوام می گیرد.
• عکس العمل شوروی، عبارت است از روی آوری بیشتر بسوی امریکا، به قصد اتحاد دو جانبه بر ضد چین.
• ابتکارات موفق دیپلوماتیک غرب، با تشدید فشار نظامی همه جانبه همراه بوده اند.

• اکنون بیایید، سیاست جمهوری خلق چین را برای رسیدن به وحدت ملی (آرزوی سوزان مردم این کشور پس از دهه ها و حتی قرن ها تحقیر و ستم استعماری) در این کشمکش جهانی مورد مطالعه قرار دهیم:
• جمهوری خلق چین می خواست، در وهلهً اول کوموی و ماتسو را به خاک چین ملحق کند.

• این دو جزیره، همانطور که چرچیل، در نامه ای (15 فوریه 1955) به آیزنهاور می نویسد:
• «در مناطق ساحلی قرار دارند»، «از نظر حقوقی جزو خاک چین اند» و « می توان آنها را مثل تپانچه ای بر گیجگاه چین نهاد.»

• دولت ایالات متحدهً امریکا حاضر نیست، از این تپانچه صرفنظر کند و بدون کوچکترین مکثی دست به تهدید اتمی می زند.
• وقتی در سال 1958 بحران بر سر این دو جزیره مجددا بالا می گیرد، شوروی با توجه به برتری نظامی ایالات متحدهً امریکا، فقط می تواند به چین قول یک حمایت محدود به سرزمین های این کشور در خشکی را بدهد.
• در نتیجه کشور بزرگ آسیایی مجبور می شود، به جزایری که از نظر چرچیل هم به چین تعلق داشته اند، چشم پوشی کند.

• قول حمایت نظامی که خروشچف، دو سال قبل برای تاًمین هژمونی اردوگاه سوسیالیسم به مائو داده است، دیگر به درد نمی خورد.
• دیگر برای رهبری چین، زیر فرمان شوروی رفتن برای نیل به وحدت ملی، تمامیت ارضی و پایان دادن به تحقیر و خفت استعماری معنی ندارد.


• اگرچه امپریالیسم وارد جنگ نمی شود، ولی تهدید به جنگ، بویژه تهدید به جنگ اتمی، در تعیین سرنوشت «جنگ جهانی سوم» نقش برجسته ای بازی می کند.

2
مسئله ملی و انحلال «اردوگاه سوسیالیسم»

• همهً این مسایل یاد شده، اشتباهات، عدم احساس مسئولیت و «جنایات اردوگاه سوسیالیسم» را از نظر پنهان نمی کند، بلکه برعکس آشکارتر می سازد.

• بیایید، نظری کوتاه به گشتاورهای بحرانی بیندازیم:
• 1948 قطع رابطهً شوروی با یوگوسلاوی.
• 1956 مداخلهً نظامی در مجارستان.
• 1968 مداخلهً نظامی درچکوسلواکی.
• 1969 کشمکش های خونین در خطوط مرزی شوروی ـ چین.

• درست در همین زمان، امکان برافروخته شدن آتش جنگ میان کشورهایی که خود را سوسیالیست می نامند، در آخرین لحظه گرفته می شود و 10 سال بعد میان ویتنام و کامبوج، میان چین و ویتنام شعله ور می شود.

• اینها حقایق تلخی اند، که نباید فراموش شان کرد.

• در سال 1981 برقراری حکومت نظامی در لهستان تا جلوی دخالت نظامی «برادرانهً» شوروی گرفته شود و جنبش ضد رژیم که فقط از آنرو مورد حمایت وسیع مردم قرار می گیرد، که طالب هویت ملی لگدمال شده توسط برادر بزرگ است، مهار گردد.
• علیرغم دلایل گوناگون، همهً این بحران ها یک پایهً مشترک دارند، که در این زمینه نقش مرکزی بازی می کند و آن عبارت است از مساًلهً ملی.

• تصادفی نیست، که شکست «اردوگاه سوسیالیسم» در حول و حوش امپراطوری، یعنی در کشورهایی که از دیرزمانی از خودمختاری نیم بند تحمیل شده رنج می برند و همچنین در درون خود اتحاد جماهیر شوروی، بطور جدی آغاز می شود.
• مدتها قبل از کودتای 1991 ناآرامی ها در جماهیر بالتیک، کشورهایی که در فاصلهً سال های 1939 تا 1940 سوسیالیسم صادراتی را به ناچار قبول کرده اند، شروع می شود.

• مسئلهً ملی که در پیروزی انقلاب اکتبر سهم بسزایی به عهده داشت، در بگور سپردن جریان تاریخی یی که محصول انقلاب اکتبر بود، نیز نقش تعیین کننده ای بازی می کند.

• شادابی بزرگ جمهوری خلق چین (صرفنظر از هر تعبیر و تفسیری که از سمتگیری کنونی آن داشته باشیم) در این است، که مائو از اشتباهات خطیر شوروی، در رابطه با دهقانان و اقلیت های ملی درس می گیرد و شیوهً عمل خود را تصحیح می کند.

• بالاخره کمونیست های چین می فهمند، که باید به اظهارات لنین در سال 1916 توجه ویژه ای مبذول دارند که «مساًلهً ملی بعد از به قدرت رسیدن حزب کمونیست و یا هر حزب کارگری دیگر ازبین نمی رود.»

• در سال 1956 در تعیین مواضع حزب کمونیست چین تاًکید می شود، که «در درون اردوگاه سوسیالیسم کوشش مداوم برای طرد تمایلات شووینیستی ملیت های بزرگ ضرور است».
• گرایشی که بلافاصله بعد از شکست رژیم های بورژوائی و یا نیمه فئودالی از بین نمی رود، بلکه در«احساس برتری»، که پیروزی انقلاب با خود می آورد، می تواند خوراک تازه ای برای تغذیه بیابد.
• ما با تصمیم گیری هایی سروکار داریم، که خاص این و یا آن کشور نیست.
• مثلا کشور (ب) می تواند در مقایسه با کشور (الف) کوچکتر و عقب مانده تر، ولی در عین حال بزرگتر و پیشرفته تر از کشور (ث) باشد.
• از اینرو ممکن است، که کشور (ب)، ضمن ابراز ناخشنودی نسبت به تمایلات شوینیستی کشور (الف)، خود در برابر کشور (ث) احساس برتری کند.

• اگرچه مسئله بطور عام مطرح می شود، ولی فهمش مشکل نیست، که منظور از کشور (ب)، یوگوسلاوی است، که از سویی نسبت به تمایلات شوینیستی و خود خواهانهً شوروی (هرچند بحق) اعتراض می کند و از سوی دیگر خود نسبت به کشور آلبانی (ث) تمایلات برتری طلبانه نشان می دهد.

• بعدها خود کمونیست های چینی، اتحاد جماهیر شوروی را در حرف سوسیالیست و در عمل امپریالیست می نامند، تا اینکه بالاخره مقولهً سوسیال ـ امپریالیسم را دوباره کشف می کنند.
• مقولهً سوسیال ـ امپریالیسم اگرچه بحق برخی از اعمال شوروی (از آنجمله مداخله در چکوسلواکی) را منعکس می کند، ولی به نا حق وجود تضادهای ملی و گرایشات شووینیستی و برتری طلبانه را در واقعیت جهان سوسیالیستی منکر می شود و بدین وسیله به یک استنباط اوتوپیکی از سوسیالیسم بر می گردد.

فیدل کاسترو اخیرا در ارزیابی «انتقادی» و «خود انتقادی» از گذشته، به نتیجهً ارزندهً زیرین می رسد:
• «خطای ما سوسیالیست ها در آن بود، که قدرت ناسیونالیسم و مذهب را دستکم گرفتیم.»

• ما باید اضافه کنیم، که مذهب می تواند بخش مهمی از هویت ملی به حساب آید:
• کافی است به کشورهائی مانند لهستان و ایرلند بنگریم.

• امروز می توان احتمالا کشورهای اسلامی را نیز به همان گونه ارزیابی کرد.

تجزیه و فروپاشی «اردوگاه سوسیالیسم» و سرانجام پیروزی و سیطرهً «دیکتاتوری بین المللی بورژوائی» به سرکردگی ایالات متحدهً امریکا از همین جا سرچشمه می گیرد.
ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر