۱۳۸۹ آذر ۱۷, چهارشنبه

فرار بزدلانه از تاریخ (6)

جورج فروست کنان (1904 ـ 2005)
مورخ و دیپلمات آمریکائی
نام او با نقشه مارشال و سیاست تسدید در رابطه است
رئیس بخش برنامه در وزارت امور خارجه آمریکا (1947 ـ 1949)
جوایز دریافتی
جایزه پولیتسر (1957)
جایزه صلح تجارت کتاب آلمان (1982)
دارنده مدال پور له مری آلمان
فروپاشی، اسطوره توجیهی امپریالیسم
دومه نیکو لوسوردو
برگردان شین میم شین
1999

• بلع نیکاراگوئه توسط امپریالیسم امریکا چگونه اتفاق افتاد؟

• نیکاراگوئه مورد محاصرهً اقتصادی و نظامی قرار گرفت.
• نیکاراگوئه آماج دسیسه های براندازانهً سازمان های جاسوسی شد.
• بنادر نیکاراگوئه مین گذاری شدند.
• جنگ اعلام نشده، ولی کثیف و خونینی بر ضد این کشور آغاز شد، که مغایر با کلیهً موازین حقوق بین المللی بود.
• دولت ساندینیستی در برابر این دسیسه ها مجبور به اتخاذ اقدامات تدافعی شد، تا ارتجاع داخلی و تجاوز خارجی را دفع کند.

دولت ایالات متحدهً امریکا به عنوان مدافع سینه چاک حقوق بشر (که ظاهرا از طرف ساندنیست ها پایمال شده بود) وارد میدان شد و دولت انقلابی نیکاراگوئه را زیر رگبار تبلیغات اختناق آوری قرار داد و به جلب حمایت کلیسای کاتولیک و برخی از ارواح خیرخواه «دست چپی» نایل گردید.
• بدین طریق میدان عمل اورتگا رفته رفته تنگ و تنگتر شد و بالاخره از پا در آمد.

• پایگاه های ساندنیست ها زیر فشار اختناق اقتصادی، جنگ صلیبی ایدئولوژیک، فشار نظامی و تروریسم هدایت شده از سوی واشنگتن و مزدوران معروف به «کونتراز» زیر ضربات هولناکی قرار گرفتند، نتیجه اش تضعیف روحیه و توان مقاومت بود.
• تنها راهی که برای نجات باقی ماند، انتخابات بود.

• در جریان انتخابات، امپریالیسم امریکا قدرت مالی و امکانات تبلیغاتی غول آسای خود را وارد عمل کرد، مردم نیکاراگوئه ی خونالود و مستاًصل، با کارد میر غضب بر گلو «آزادانه» در مقابل قصاب جهانی به زانو در آمدند.

• تاکتیک مورد استفاده در مورد کوبا چیزی جز این نیست.

• اکنون باید پرسید:
• آیا شکست سیستم ساندنیستی، نتیجهً یک «فروپاشی» بوده است؟
• آیا می توان سقوط فیدل کاسترو و نابودی سوسیالیسم در کوبا را (که امپریالیسم امریکا سال های سال است که تدارک می بیند) یک «فروپاشی» و یا شکست نامید؟

• طرزتفکری، که یک شکست و یا یک بحران را که زیر فشار وحشت انگیز، مستمر و همه جانبهً امپریالیسم صورت می گیرد، به عنوان یک روند درونی و خود به خودی می نامد، در بهترین حالت ساده لوحانه و یکسونگرانه است.

• مقولهً «فروپاشی» همانقدر در مورد اردوگاه سوسیالیسم بی ربط است، که در مورد نیکاراگوئه بود و یا در مورد کوبا خواهد بود.

• وقتی در سال 1947 سیاست «تسدید» فرمولبندی می شد، جرج کنان ـ معمار این سیاست ـ تاًکید کرد که «ما باید در جریانات داخلی روسیه و جنبش کمونیستی نفوذ کنیم و سازمان های جاسوسی ما، که به عنوان مشاور سفیر امریکا در مسکو و در دستگاه دولتی امریکا حضور دایمی دارند، باید از کلیهً امکانات لازمه برخوردار شوند

• منظور این بود که «فشار وارده بر سیاست جاری اتحاد جماهیر شوروی را تشدید کنند» و این اعمال فشار تا آن حد افزایش یابد که سرانجام «به در هم شکستن و یا تضعیف جدی قدرت شوروی منجر شود.»

• آنچه امروز«فروپاشی» نام می گیرد، آنوقت صریحتر و بی پرده تر«درهم شکستن» اطلاق می شد، که ربطی به روند خود به خودی و ناگهانی «فروپاشی» ندارد، بلکه محصول توطئه ای است که طی 40 سال آزگار با صرف میلیاردها دلار و با اجیر کردن میلیون ها مزدور داخلی و خارجی پیش بینی، برنامه ریزی و اجرا شده است.

• همانطور که جرج کنان در نظر داشت، « باید تناسب قوای اقتصادی، سیاسی و نظامی در مقیاس جهانی، چنان تغییر یابد، که غرب بتواند هر لحظه در بارهً بود و نبود جنبش کمونیستی و اتحاد جماهیر شوروی تصمیم بگیرد

پایان بخش اول

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر